🐞39🐺

195 29 1
                                    


🍁شایا🍁

عصبی خواست کنارم بزنه که از کوره در رفتم غریدم:
پاشا به جون خودم میزارم میرم...میزارم میرم و دیگه نمیتونی پیدام کنی...هق...وایسا اینکار رو نکن...هق...اترس برام عزیزه...حساسه...میشکنه...

با دست های مشت شده سمتم برگشت و عصبی گفت:
تو چیزی نمیدونی شایا...دلسوزی عاشقانه ات الآن جواب نمیده عزیزم...

داد زدم:
چرااا...چرااا...اینقدر زور میگییی...دم از عاشقی میزنی اما به عشق پسرت توجهی نمیکنی...

از مچ دستم گرفت و فشرد و گفت:
داد نزن شایا...گفتم تو هیچی نمیدونی...

با حرص گفتم:
چی رو نمیدونم...بگو...بگو بدونم دیگه!

نفسی گرفت.
انگار میخواست خودش رو آروم کنه تا از کوره در نره و دستش روم بلند نشه!

خیره به چشام گفت:
اترس یه پسر معمولی نیست...چطور بگم یه جورایی زیادی خاصه...یعنی...

میدونستم و فهمیده بودم توی این مدت که اترس بدنش چه قابایتی داره.
خب زیادی صمیمی بودیم و میون حرف هاش یه چیز هایی دستگیرم شده بود!

مصمم و چشم تو چشم بعد مکثش لب زدم:
میتونه حامله بشه...مگه نه؟!

تعجبی نکرد و تنها سرش رو به سمتی گرفا و نفسش رو فوت کرد.

با جدیت لب زد:
اما خودش فقط فکر میکنه نیمه پسر و نیمه دختره و نمیدونه که قابلیت باردار شدنم داره...وقتی به سن بلوغ رسید پزشک شخصیش تشخیص داد که رحم پنهان داره و این شد یه مشکل بزرگ برای منی که نمیتونستم ببینم مرد های خیابونی و یا هر جای دیگه به پسرم نزدیک بشن!

بعد حرفش خواست از در اتاق بیرون بره که از بازوش گرفتم و گفتم:
پاشا لطفا باهاشون حرف بزن...اون علی احسانی که من میشناسم و خودت میشناسیش از حقش نمیگذره!

تنها توی چشام نگاهی عمیق انداخت و از اتاق خارج شد.
پشت سرش رفتم.
سمت اتاق اترس رفت.
در نزده وارد شد.

روی تخت در حال بوسیدن هم بودن.
اترس با دیدن پدرش جیغ خفه ای کشید و پشت علی احسان قایم شد.
علی احسان کاملا خنثی بهمون نگاهی کرد.
اترس به گریه افتاد و گفت:
بابایی...

پاشا غرید و گفت:
بابایی و مرگ...

به سمتش جهید که هر دو از روی تخت پایین اومدن و علی احسان به عنوان سپری محافظ برای نشستن تموم ضرباتی که قرار بود به اترس وارد بشه کافی بود!

اولین سیلی که توی گوش علی احسان نشست کل اتاق ساکت شد.
علی احسان صورتش به سمت پرت شد و در حالی که از گوشه ی لباش خون جاری شد تنها خنثی به نقطه ای خیره شد.

🧚🏻‍♂️in his name🤵🏻حيث تعيش القصص. اكتشف الآن