حتی توان حرکت دادن انگشتاش رو برای وارد کردن رمز در خونش نداشت. ثانیه ها کند شده بودن و همه چیز انگار رو اسلو موشن گذاشته بودن.با باز شدن در آهی کشید و سوییچ ماشین و کیف پولش رو روی میز جا کفشی پرت کرد. بدون پوشیدن دمپایی وارد خونه تاریک شد و به زور بدنشو روی زمین کشید و خودشو روی مبل پرت کرد.
سرشو به پشتی مبل تکیه داد و چشماش رو بست. به اتفاقات این دو ماه فکر میکرد که با کمکی که شیومین بهشون کرده بود تونستن خیلی آسون مدارک لازم رو جمع کنن و کم کم باند مافیایی که پشت تمام گندکاریای این مدت بود رو دستگیر کنن.
ریشه کن کردنشون زمان زیادی برد اما مطمئن بود تنها کسایی که از باند باقی موندن فقط رییسش و چندتا از بادیگارداشن. قرار بود دو روز دیگه قبل از اینکه از کشور خارج شن دستگیرشون کنن و بعدش میتونستن پرونده ای که شش ماه درگیرش بودن رو ببندن!
+بعدش میرم باهاش حرف میزنم!
با خودش زمزمه کرد و سعی میکرد حرفای اون شب شیومین رو یادآوری نکنه!
+چطور میتونم دیگه کاری بهت نداشته باشم وقتی داری جلوم راه میری و اون لبخند شیرین رو میزنی و با بقیه حرف میزنی و خوشحالی بدون من!؟
ساعدش رو روی چشماش گذاشت و دوباره با خستگی آهی کشید. این چند روز اونقدر کار داشت که به محض رسیدن به خونه بی هوش میشد و وقت فکر کردن به اون گربه رو نداشت!
_اوه سهون شی!
خواب میدید!؟ کم خواب شیومین رو نمیدید که فقط صداش میزد و میخندید! خوابای رویایی که کابوس بیداریش بودن! حداقل میتونست تو خواب داشته باشتش درسته!؟
+دلم برات تنگ شده شیومین!
_این عاقبت خیانتت به من بود.
+معذرت میخوام شیومین! متاسفم!
_براش دیره .... خیلی دیره! و تو حتی جرات نداری توی بیداری بهم بگی!
+من ازت معذرت خواستم!
_خواستی!؟
سهون .... بخاطر خیانتش معذرت خواسته بود اصلا!؟
شیومین بی توجه بهش از جا بلند شد که مچش بین حصار انگشتای سهون قرار گرفت.
+شیومینم .... لطفا نرو!
_احمق! با خودت و من چیکار کردی!؟ واقعا حق اینو داری که ازم معذرت بخوای یا بخوای بمونم؟
دستای سهون شل شد و آروم ولش کرد. شیومین نگاه آخرشو به چهره پر درد سهون داد و از خونش خارج شد.
_چرا اومدم اصلا!؟
باید اینو از قلب دلتنگش میپرسید! دستشو روی جای دست سهون گذاشت و به پیشونیش تکیش داد. چند ثانیه بعد با صدای گوشیش از جا پرید.
YOU ARE READING
No WAY To RUN!
Non-Fictionپسر گربه ای که به همه چی شباهت داشت جز رییس بزرگترین باند مافیای شهر! شیومین به اندازه باندش دردسر ساز بود و این اصلا خوب نبود! اون مافیای بی رحم چه خوابی برای طعمه جدیدش دیده بود؟! شکاری که فکر میکرد شکارچی بوده و الان تو دام یه گربه گیر افتاده! او...