دلی بود دل لونایی بود
زیر گنبد دل لونا هیچکس جز میا نبود
الکس پسری بود که بسیار کیرخر و الاغ بود که عاشق ادیتای مون شده بود و کم کم فهمید عشقش به ادیتاش نیست به خود مونه
قبل این قضیه میا دختری در دل لونا رو الکس قصه ی ما کراش داشت و وقتی دید اینا رفتن با هم زورش کرفت و واسشون چصی اومد
این وسط یه راشل و جولیایی بودن که کاری به کسی نداشتن فقط زیادی جواب الکس کیرخرو میدادن.
اینا یه نفسی داشتن به اسم سلسلتیا ( سلسله). سلسله عشقشون بود خلاصه این سه تا به خوبی زندگی میکردن و بعد یه مدت میا خسته شد و گیو اپ کرد و ترجیح داد بره زیر گنبد دل لونا
الکس و مونم خوشبخت شدن