یه روزی وقتی که سلسله داشت از گشادیش تعریف میکرد الکس کونش گذاشت و گفت اینقدر گشاد نباش بدبخت یه گوهی با زندگیت بخور هی نگو گشادم گشادم و سلسله به فکری عمیق فرو رفت.
چرا بقیه چرا من نه ؟ 😭😭
خلاصه سلسله یخورده فشاری شد و تصمیم گرفت گشادیو بزاره کنار و همینطوری ادیت تمیرین میکردو میکردو میکرد ( وسط کردنا بگم راشلم این وسط از دل لونا رفت /: ) خلاصه تمرین کرد و تصمیم گرفت که بره دل لونا
رفت پی وی میا و نمونه فرستاد و این کصشعرا و خلاصه قبولش کردن گفتن گمشو برو دیگه.
اون وسط مسطا با یکی به اسم مری اشنا شد و خلاصه ۴ تا کصخل که جولیا سلسله مری و الکس باشن اکیپ کله پوکا تشکیل دادن و خب بکیر کی.
هر روز غیبت میکردن تحلیل میکردن و....
خلاصه میشستن دور هم سبزی پاک میکردن.
شب شوما بخیر پایان پارت دو