2 وایسا ببینم چیشد ؟

6 1 0
                                    

یه روزی وقتی که سلسله داشت از گشادیش تعریف میکرد الکس کونش گذاشت و گفت اینقدر گشاد نباش بدبخت یه گوهی با زندگیت بخور هی نگو گشادم گشادم و سلسله به فکری عمیق فرو رفت.
چرا بقیه چرا من نه ؟ 😭😭
خلاصه سلسله یخورده فشاری شد و تصمیم گرفت گشادیو بزاره کنار و همینطوری ادیت تمیرین میکردو میکردو میکرد ( وسط کردنا بگم راشلم این وسط از دل لونا رفت /: ) خلاصه تمرین کرد و تصمیم گرفت که بره دل لونا
رفت پی وی میا و نمونه فرستاد و این کصشعرا و خلاصه قبولش کردن گفتن گمشو برو دیگه.
اون وسط مسطا با یکی به اسم مری اشنا شد و خلاصه ۴ تا کصخل که جولیا سلسله مری و الکس باشن اکیپ کله پوکا تشکیل دادن و خب بکیر کی.
هر روز غیبت میکردن تحلیل میکردن و....
خلاصه میشستن دور هم سبزی پاک میکردن.
شب شوما بخیر پایان پارت دو

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 19, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝘿𝙚𝙡 𝙡𝙪𝙣𝙖 𝙛𝙞𝙘Where stories live. Discover now