۱ مهسیا چگونه اشنا شدند

18 3 2
                                    

#پارت_1

میخوام براتون از عشقی متفاوت بگم عشق بین مهسیا این داستان مثل بقیه داستانا نیست ولی شاید گریتون در بیاد انیوی
مهدی پسری که ددی سرد و خشن بود و دنبال بیبی میگشت
و سیا هم بیبی بوی عسلی
مهدی یه روز که تو اینترنت دنبال یکی بود تا بکنتش یهو چشمش به سیا افتاد که مشالله صد مشالله شبیه حوریای بهشتی بود
مهدیم که ددی سرد و خشن بود شقح کرد و گفت که اره این باید بیبی من شه وگرنه نه دیگه نه من نه تو دیگه و پیام داد به سیاوش
مهدی : های بیبی چطوری
سیاوش : برین گمشین مزاحم نشین
مهدی : مزاحم چیه مراحمیم بیبی
سیاوش : چی میخوای تو پی وی من 😭🥺
مهدی : بیا بیبی من شو عسلک
سیاوش : ازت میتلسم 😭🥺🥺🥺🥺🥺
مهدی : نترس عروسک من ددیح سارد و خاشنم 😏
سیاوش : بوشه پس ددیح بیبیت میشم ادلس بده 🥺
مهدی : دادن لوکیشن و ادرس
فردا میبینمت بیبی
سیاوش : میبینمت ددیح 😈🥵
*فردا

صبح روز بعد بیبی سیا آماده شده بود و شیو کرده بود و لباس خرگوش پوشیده بود..
بعد ی اسنپ گرفت و رفت به خونه مهدی
تو راه نزدیک بود بهش تجاوز بشه اونم توسط راننده اسنپ ک ی کونی بود
ولی زنگ زد به مهدی تا بیاد کمکش کنه هرچی نباشه اون قهرمانش بود😍
بعد دوتا بوق یهو مهدی از ناکجا آباد پیداش شد و زد تو دهن راننده اسنپ..راننده اسنپ ک یه صگ سیبیل گدرتی بود تا دید یهو بهش مشت زده انگار ک بهش پنبه خورده باشه قاطی کرد و کشید پایین و هردوتاشونو خشک خشک کرد..

اونا از این اتفاق درس گرفتن که هیچوقت اسنپ نگیرن:)

پایان پارت یک
همکاری:#A و #D

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 19, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

فیک مهسیا ( مهدی + سیا )Where stories live. Discover now