🐞45🐺

209 25 0
                                    


💎مهراب💎

جای جای بدنش رو میبوسیدم.
میدونستم عاشق بوسیده شدنه.
به قدری که صدای آه های پر لذتش گوش هام رو پر کرده بود و هیچ صدای دیگه ای به گوشم نمیرسید!

وقتی بوسه هام روی جای جای بدنش جاشون رو به گاز های ریز و درشتی داد ناله هاش با خنده هایی به ترس و درد مبدل شد و گاهی دست روی اون ناحیه ای میزاشت که میخواستم گازش بگیرم و تشنگی زیادم باعث شده بود نتونم اونقدری که باید ملایم برخورد کنم!

از جفت دست هاش گرفتم و بالای سرش قفل کردم و با بوسه و گازیدن لباش به جون سینه ها و نیپل هاش افتادم که و تا جایی که میتونستم طعم شیرینشون رو چشیدم.

وقتی با مکش روی شکمش و نافش رو بوسیدم و از پهلو گازی گرفتم با جیغ خفه ای لب زد:
مهراب...آههه...دردم میگیره...دندون هات خیلی تیزه...اوممم...

پاهاش رو از هم باز کردم و روی عضوش رو بوسیدم و با خنده ی شیطونی گفتم:
چطور آقا گرگه وقتی شکارش یه خرگوش کوچولوی خوشمزه هست رو آروم آروم بخوره...هوم؟!

هنوز هیچی نشده بدنش داغه داغ بود و با بغضی از روی شهوت لب زد:
نمیشه فقط با بوس بخورتش؟!

به معصومیتش با عشق خندیدم و روی پیشونیش رو عمیق بوسیدم و لب زدم:
من که نمیزارم بهت بد بگذره جوجه...میخوام اونقدری بهت لذت بدم که کیف کنی!

با ناز خندید و سرش رو از روی بالشت زیر سرش بلند کرد و روی صورتم رو بوسید و یهو هیعی کشید و گفت:
اما اون چیز بزرگه ات بخواد توی گردالی فسقلیم بره درد میاد!

با خنده از حرفش جای جای صورتش رو بوسیدم و دستم رو سمت پایین تنه اش و روی ورودیش بردم و نزدیک چشای خمارش لب زدم:
اما چشای عروسکم یه چیز دیگه ای میگه...هوم؟!

انگشتم رو سمت لباش بردم و وارد حفره ی داغ لباش کردم که با عطش شروع به مکیدنش کرد و به محض خیس شدنش دوباره سمت سوراخ نبض دارش بردم و بعد از چند بار گردوندن و مالیدنش نصف انگشتم رو واردش کردم که از بازوم چنگ گرفتم.
لبام رو روی گردنش گذاشتم و بوسه های عمیقی روش نشوندم و انگشتم رو بعد چند بار عقب جلو کردن دو تا کردم و اونقدری بدنم و حال و اوضاعم تب داشت که به مجض ورود سومین انگشتم جاش رو با عضو بیقرارم عوض کردم!

پیدا کردن نقطه ی پر لذتش چند ثانیه بیشتر طول نکشید و از شهوت و لذت زباد اشک میریخت و هق هق میکردم و وقتی لباش رو میبوسیدم گاز های ریزی روی لبام مینشوند و این بیقراری و حال و احوال دگرگونش دیوونه ترم میکرد و با تموم زورم توش تلمبه میزدم!

خیلی کم طول کشید که بدنش لرزید و کام شد.
خودمم وقتی توی بغلم کشیده بودمش و پشت بهش توش حرکت میکردم کام شدم و وقتی تمومش کردم که از خستگی به خواب رفته بود!

توی بغلم فشردمش و روی شونه اش رو بوسیدم و ملافه رو روش کشیدم و چشام رو بستم!

🧚🏻‍♂️in his name🤵🏻Kde žijí příběhy. Začni objevovat