+الان من واقعا اعلام میکنم که تو کاملا زده به سرت!"
تهیونگ دست از ورزش کردن برداشت و نفس عمیق کشید و به مرد جوونتر کنارش که همچنان بیخیال در حال ورزش بود نگاه کرد
_هیونگ بیخیال مگه چی میشه حالا؟"
جونگ کوک همچنان بدون نگاه کردن به تهیونگ ادامه میداد_"فقط دو سال و..."
+دو سال یا هزار سال! مهم این نیست. تو تا اخر عمرت بهش وصلی. حالا نه به عنوان همسرت , به عنوان همسر قبلیت!
_مرد..."
تهیونگ در حال صحبت بود که جونگ کوک متوقفش کرد
_"مردم؟"
بلاخره ایستاد و حوله رو دوره گردنش انداخت
_از کی به مردم اهمیت میدی؟ تازه این ازدواج به طور عمومی اعلام نمیشه. مادرم پافشارانه قصد داره که ازدواج در خفا انجام بگیره. رسما جیا و من برگه ها رو امضا میکنیم و اون میتونه تو خونه من بمونه بدون اینکه هیچ رسانه ای درگیر بشه, پس اروم باش..."
جونگ کوک لبخند زد
_بعلاوه...چیزی که مهمه اینه که...مامانم اون رو نمیخواد...پس..."
پوزخند زد
تهیونگ دوباره اه کشید و دید که جونگ کوک در حال دور شدنه . تهیونگ تنها مردی بود که جونگ کوک بهش اعتماد داشت, براش شبیه برادر نداشته اش بود. برای تهیونگ هم همینطور بود. اون ها دوستیشون به برادری واقعی رسیده بود********
سالن ها شلوغ بود و جمعیتی که از این ور به اون ور میرفتن شبیه فیلم ها بود. قشنگ بود کاپلی که همیشه توی دانشگاه دیده میشدن , کمی اون طرف تر دختر هایی که رفتاراشون کلیشه ای بود. طرف مقابلشون پسرای گروه موسیقی با همه اون آلات موسیقی بزرگای ایستاده بودن. غرق دنیای خودش بود که بقیه داشتن داستانشون رو به نمایش جیا هم گروه داشت
گروه خودش و خودش! ولی با این حال خوشحال بود تا به حال گیر زورگویی نیفتاده بود شاید بچه ها انقدر بچه نبودن که با وجود خوب بودنش کسی اذیتش کنه ولی به این معنی هم نبود حتی یکی از اون ها کمکش کرده باشن توی این چهار سال شاید بهش سلام میکردن ولی مکالماتشون به بیشتر از دو دقیقه نمیکشید با خودش فکر کرد مشکلی نیست+_سه ماه جیا ...فقط سه ماه
سه ماه به فارق التحصیلیش مونده بود ولی تا اون به اصطلاح ازدواج سه روز بهش گفته شده بودن که کسی رو خبردار نکنه حتی اگر هم میتونست کسی رو نداشت که بهش بگه . بچه های هوافضا که همیشه با بیخیالی تمام اخرش فقط موشک کاغذی درست میکردن بچه های فشن که رگال های لباس و مانکن ها رو جابه جا میکردند و جیایی که جز هیچ کدوم از این دسته ها نبود. ایستاده بود و غرق دنیای خودش بود. جیا هم گروه داشت. گروه خودش و خودش! ولی با این حال خوش حال بود. تا به حال گیر زورگویی نیافتاده بود , شاید بچه ها انقدر بچه نبودن که با وجود خوب بودنش کسی اذیتش کنه ولی به این معنی هم نبود حتی یکی از اون ها کمکش کرده باشن. توی این چهار سال شاید بهش سلام میکردن ولی مکالماتشون به بیشتر از دو دقیقه نمیکشید. با خودش فکر کرد. مشکلی نیست سه ماه جیا ...فقط سه ماه. سه ماه به فارق التحصیلیش مونده بود ولی تا اون به اصطلاح ازدواج سه روز بهش گفته شده بودن که کسی رو خبردار نکنه, حتی اگر هم میتونست کسی رو نداشت که بهش بگه. امروز قرار بود لباس ها و وسایلش رو به خونه اقای جئون یا جونگ کوک یا شوهر برده بشه, جیا حتی مطمئن نبود چه جوری خطابش کنه در طول زمان این رو هم یاد میگیرفت.
أنت تقرأ
Silent pleasure ( Translation Ver ) لذت خاموش
عاطفية❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ نام فیک : Silent Pleasure 🖤لذت خاموش🖤 ترجمه شده نویسنده :J_Marchel ( StupidButCute00 ) #دختر-پسری رومنس _ هپی اند _درام jungkook & jia ❤ 3 #boyxgirl🔥 2 #Jungkook🔥 #6بنگتن 🔥 روز های آپ هر هفته دوشنبه و جمعه ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ (از...