ساعت ۸ و نیم صبح بود که فلیکس با کت و شلوار کرم رنگ و موهایی که به طرف بالا حالت گرفته بودن،به همراه دستیار همیشگیش وارد شرکت شد.
طبق معمول از میون همهی کارکناش عبور کرد و با لبخند به همشون سلام داد. ترکشهای باقی مونده از حس و حال مضخرف دیشبش هنوز توی ذهنش باقی مونده بود اما فلیکس سعی میکرد به همهی افکارش سیلی بزنه و سعی کنه تا تمرکزش رو روی کارهای مهم تری بذاره.
به همراه چان وارد اتاق شد و پشت میزش قرار گرفت. پسر بزرگتر بعد از مرتب کردن میز رئیسش و انجام دادنِ تعظیم کوتاهی، بدون هیچ حرفی تصمیم به ترک اتاق گرفت و فلیکس تونست از این رفتار خشک دستیارش بفهمه توی حال مناسبی نیست. پس فقط بهش اجازهی خروج داد و بعد از رفتن چان، با مینهیوک تماس گرفت. میخواست روزش رو با پرسنل جدید شرکت آغاز کنه و امیدوار بود مینهیوک به عنوان مسئول گزینش، کارش رو به درستی انجام داده باشه.
- با لیست استخدامی های جدید سریعا بیا به اتاقم.
این تنها جملهای بود که مینهیوک پشت تلفن شنید و بعد فقط صدای بوق ممتد به گوشش رسید. پس به سرعت پوشهی مربوط به اون مورد رو برداشت و به اتاق رئیسش رفت، دوتا تق به در زد و بعد از گرفتن اذن ورود، وارد شد.
تعظیمی کرد و چند قدم به جلو برداشت تا پوشه رو روی میز بذاره. فلیکس با اخم محوی که روی پیشونیش داشت، برگههای لیست رو ورق زد و با دیدن رزومه قوی پرسنل جدید، نفس راحتی کشید. همونطور که انتظار داشت، مینهیوک افراد زبده ای رو برای چینش جدید شرکت استخدام کرده بود!- خوبه. درست همونطور شده که میخواستم. اما امیدوارم توی عمل هم افراد سخت کوشی باشن!
- امیدواریم همینطور باشه قربان. البته، هنوز سرانجام یکی از گزینشی ها مونده.. خودتون خواستید باهاش مصاحبه کنید اما.. ما یه جای خالی هنوز داریم.. اگه توی مصاحبهتون پذیرفته شدن، میتونیم..
- منظورت هوانگ هیونجینه؟
به سرعت وسط حرف کارمندش پرید و مینهیوک سرش رو تکون داد.
- بله قربان.
فلیکس پوشه رو بست و دستش رو روش گذاشت. چه دلیلی داشت هیونجین رو استخدام کنه؟ اصلا حضور اون مرد توی شرکتش بجز بهم ریختن آرامشش چی به همراه داشت؟
فلیکس حتی از شنیدن اسم اون پسر هم واهمه داشت، چه برسه به اینکه اونو هرروز توی شرکتش ببینه و جلوی چشمش باشه.. نه! قبول کردن بودن هیونجین توی شرکت، خریت محض بود!- ردش کن
کوتاه گفت و پوشه رو به سمت جلو هُل داد. مینهیوک با تعجب از این قاطعیت رئیسش، با تردید جلو رفت، پوشه رو برداشت و دوباره به سر جاش برگشت.
- تو رزومهاش نوشته بود دانشجوی تجارت و بازرگانی بوده و توی حرفهی تجارت ماهره.. مخصوصا اینکه سهام دار شرکت هوانگه و میتونه دوباره روابط بهم ریختهی ما با رییس جدید اون شرکت رو درست کنه.. به نظرتون وجودش توی شرکت یه امتیاز مثبت برای ما نیست؟
ESTÁS LEYENDO
𝑯𝒂𝒓𝒎𝒐𝒏𝒊𝒐𝒖𝒔[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Romance_ دیشب خوب خوابیدی؟ دقیقه ای بعد هیونجین با صدای بلند، فلیکس رو مخاطب قرار داد. _ مگه میشه تو لالایی بخونی و من خوب نخوابم؟ فلیکس از داخل سرویس بهداشتی، متقابلا فریاد زد و لبخند بزرگ هیونجین که حالا روی لباش نقش بسته بود رو ندید. _ ولی من خوب نخواب...