❤part 6 : هرچی که دیوار های دور قلبت رو بلندتر بسازی سخت تر زمین میخوری

313 51 5
                                    

جیا میدونست که نباید ناراحت بشه ولی نمیتونست به هر حال براش درد داشت. واقعا داشت حتی با اینکه نمیفهمید دقیقا چرا ناراحت شده. قلبش نمیتونست تحمل کنه که فقط چند کلمه از مردی که باهاش تو یه خونه زندگی میکرد انقدر بهش حس خواسته نشدن و ندیدن به این وضوحی رو بده.
پس...اون از وجود من شرمنده است"

در حال حاضر روی تختش تو تاریکی دراز کشیده بود و به این فکر میکرد که چه اتفاق هایی ممکنه بینشون بیوفته. اینکه اون چه جور پارتی ای میتونه باشه و مردم چجوری لباس میپوشن. همه این ها براش جالب بود از اونجایی که تا به حال به اینجور مهمونی ها نرفته بود. تو فیلم ها دیده بود ولی مطمئن نبود اونجا واقعا چه اتفاقی میوفته. مدتی که توی ماشین بود ساکت بود و تهیونگ تمرکزش رو به رانندگی داده بود. به طور قطع کلماتی بودن که میخواست جمله وار به جونگ کوک بزنه ولی هی به خودش یاداوری میکرد که به اون ربطی نداره. ولی چیزی که هی ذهنش یاد اوری میکرد اون لبخند جیا بود که درخشش شبیه درخشش یک ستاره توی تاریکی بود مثل روح جیا که همه پاکیش از چشماش انعکاس داده میشد. تهیونگ به این فکر کرد که شاید دلیل اون نگاه ، بدون ارایش بودن صورت جیا بوده و اگر بقیه دختر هایی هم که دیده بود ارایششون رو پاک میکردن همینطوری میشد.

_خیلی تو افکارت غرقی..."

جونگ کوک بالاخره سکوت رو شکست.

+هاه؟...نه من...فقط تمرکز کردم"

خنده زورکی زد و افکارش رو پس زد. به هر حال جیا به طور رسمی شوهر داشت و شوهرش صمیمی ترین دوستش بود و دخالتش لزومی نداشت.

+جونگ کوکا؟

_بله؟

+اخه عادیه اگر کسیو ببینی که نمیتونه صحبت کنه چون کر هست ولی من تا حال ندیدم که کسی بشنوه و نتونه صحبت کنه..."

_عجیب نیست بعلاوه چرا برات مهمه؟"

و جونگ کوک چشماشو چرخوند

+اخیرا تو خونه خودت نمیخوابی نه؟"

_اره در واقع تو هتل میمونم این مدت"

+چرا اونوقت؟...صبر کن سوالمو عوض کنم اینا مربوط به جیا ست؟"

جونگ کوک اه کشید وگفت

_دلیلی ندارم فقط دستام مسیر خونه رو رد میکنه.
عجیبه نه؟"

_من دلیلی نمیبینم . جیا ادم خوبی به نظر میرسید
تهیونگ لبخند زد و ادامه داد

+اگه من جات بودم دوست داشتم تمام وقتم رو باهاش بگذرونم.

جونگ کوک از اونجایی که فکر میکرد تهیونگ داره شوخی میکنه خندید ولی وقتی قیافه تهیونگو با اون لبخند دید گفت

_هیونگ.اونجوری نخند ... و یه چیز دیگه جیا هیچوقت به لیستت اضافه نمیشه پس فراموشش کن"

این دفعه تهیونگ کسی بود که میخندید.

Silent pleasure ( Translation Ver ) لذت خاموشOnde histórias criam vida. Descubra agora