5

562 110 137
                                    

با غرور همیشگیش وارد شرکتش شد و به سمت آسانسور رفت..
کسی جرئت نداشت حتی بهش نگاه کنه دیگه چه برسه به سلام کردن... کارکنا با تعظیم بهش خوشامد می گفتن و بعد هرکسی به کار خودش می رسید..
صورت جانگ کوک هنوزم کبود بود و این ترس کارکنای بیچاره رو بیشتر کرده بود...
اخلاق گند رئیس واسه کسی پوشیده نبود و بخاطر همین بی اعصاب بودن و با غرور بودن مرد خیلی ها شک داشتن که اون تنها رئیس چندین کمپانی بزرگ باشه و حالا با دیدن صورت داغون مرد شکشون در مورد رئیس مافیا بودن اون مرد بیشترم شده بود.. اونها نمیدونستن این موجود سرد و بی اعصاب واسه کسایی که براش مهمن چجور انسان مهربون و دلسوزیه و حتی به مغزشون فشار نمیاوردن که بفهمن اینهمه شرکت بزرگ تنها کار یه جوون بیست ساله نمیتونه باشه و قطعا بهش ارث رسیده! گیریم که رئیس مافیاهم باشه.. چطوری با خلاف میشه اینهمه اعتبار جمع کرد؟
کوک میدونست تو ذهن اون احمقا چی میگذره ولی به روی خودش نیورد و با یه نیشخند همشونو ایگنور کرد...
قرار نبود افکار بقیه تو زندگیش اثری داشته باشه!
جیمین با ذوق از کار جدیدی که تهیونگ با سه برابر حقوق بهش پیشنهاد داده بود و قرار بود از امروز شروعش کنه با عجله سمت آسانسوری که درهاش در حال بسته شدن بود رفت و از مردی که تو آسانسور بود خواست آسانسورو نگه داره، چون تا الانشم کلی دیر کرده بود و فقط چند دقیقه وقت داشت تا سر موقع به ملاقات رئیس جدیدش بره... تهیونگ می گفت که آقای جئون اصلا اعصاب نداره و باید تا میشه به کاراش کاری نداشته باشه و هرچی میگه رو انجام بده..
جیمین فکر می کرد اون مرد بد اخلاق بعد از اینکه کلی سر جیمین داد کشید و عصبانیتشو سرش خالی کرد عذاب وجدان گرفته و بخاطر همین پیشنهاد یه همچین کاری رو با حقوق بالا بهش داده...
اون آدم عصبی اونطوریم که به نظر می رسید دیونه و عوضی نبود و جیمین با اینکه رفتار خوبی ازش ندیده بود ولی ته دلش حس میکرد اون، رئیس با وجدان و خوبی باشه..
در هر صورت جیمین واقعا ازش ممنون بود.. چون اگه این کارو میگرفت دیگه مجبور نبود تا شب کار کنه و بعضی روزها شب بره بار و اونجا هم کار کنه...
کوک مثل اکثر کارمندای طبقه ی اول با تعجب به کسی که صداش می کرد و ازش میخواست آسانسور رو نگه دار نگاه کرد تا ببینه کیه که جرئت کرده با رئیس تو ی آسانسور بایسته..
و بعله..
با دیدن جیمین یکم تعجبش کمتر شد.. اون کثافت مثل همیشه پر رو بود.
کوک ‌آسانسورو نگه نداشت ولی جیمین لحظه ی آخر دستشو لای شیار در گذاشت و مانع از بستنش شد.. بعد با خیال راحت وارد آسانسور شد و با خوشحالی نفسشو بیرون داد، کوک با دیدن خوشحالی جیمین حس مزخرفی بهش دست داد.. جیمین.. همون آدمی که یروز با بیخیالی نابودش کرد الان خوشحال و شاد داشت زندگیشو می کرد.. همون کثافتی که نزدیک بود بهش تجاوز کنه الان همینقدر خوشحال بود..
جانگ کوک داشت به این فکر می کرد که آدمایی که بقیه رو میشکنن هیچوقت می فهمن تاثیرات کارشون تا چه حد زندگی طرفو تباه کرده؟
جیمین با حالت دلخور روبه مرد کرد تا ازش دلیل بی محلی به خواهشش واسه نگه داشتن آسانسورو بپرسه که با جئون... رئیس آیندش رو به رو شد.. فاک..
فکرشم نمیکرد الان اونو ببینه.. اونم انقدر خشمگین و عصبی..
تعظیم نصفه نیمه ای کرد و بهش سلام داد..
کوک در جوابش سری تکون داد و تا ایستادن آسانسور سعی کرد خونسردی خودشو حفظ کنه..
جیمین پشت سر جانگ کوک وارد دفتر بزرگش شد و دم در ایستاد.. کوک به سمت دستگاه پیرینت رفت تا قرار دادی که دیشب نوشته بودو پیرینت بگیره و جلوی جیمین بذاره..
پسر همچنان دم در ایستاده بود..
منتظر اجازه ی مرد بود تا بره و رو مبل های چرم مشکی بشینه ولی انگار رئیسش سرگرم دستگاه بود و اصلا حواسش به جیمین نبود برای همینم خودش خودشو دعوت کرد و روی مبل نشست.. کوک بعد از گرفتن اون برگه ی گرم توی دستش به جیمین که رو مبل لم داده بود نگاه کرد و عصبی تر شد.. یادش نمیومد اونو دعوت به نشستن کرده باشه!
برگه رو جلوش روی میز گذاشت و ازش خواست خوب اونو مطالعه کنه و اگه با شرایط موافق بود زیر اون فرم استخدامو امضاء کنه..
جیمین مشکلی توی قرار داد پیدا نکرد ولی تنها نکته ای که باعث شد جیمین کمی گیج بشه مبلغ استعفا بود.. صفرهاشو شمرد و فاااک چرا انقدر این مبلغ زیاد بود؟
در هر صورت جیمین قرار نبود از شغل به این خوبی استعفا بده ولی این خیلی مسخره بود که واسه استعفا دادن بخواد یه همچین مبلغی رو پرداخت کنه... اون از کار منشی گری چیز زیادی بلد نبود و  تاحالا جایی استخدام نشده بود ولی تا این حدو بلد بود که آدما واسه استعفا دادن از کارشون اونم اگه دولتی نباشه اصلا پول نمیدن!
برگرو روی میز گذاشت و با انگشت به اون مبلغ اشاره کرد.. کوک قبل از اینکه پسر متعجب حرفی بزنه خودش توضیح داد :

I hate you! ¦kookmin¦Where stories live. Discover now