خسته، توی وان بزرگ اتاقش دراز کشید و اجازه داد آب گرم مخلوط شده با عصارههای گلهای بهاری به بدنش آرامش بده.
یک مورد از لیستش حذف شده بود و حالا باید به احتمالات دیگه فکر میکرد. با یادآوری امروز عصر که فرصت مطمئن شدن از جیمین رو از دست داده، کلافه آهی کشید و سرش رو به پشتی مخصوص وان تکیه داد. چشمهاش رو بست و سعی کرد کمی به مغزش استراحت بده. فردا تمرین رقص بالهی سلطنتی داشت و میتونست بفهمه که آیا فردی که شب مهمونی مارکش کرده هوسوکه یا نه.
هیسی کشید و صاف نشست. باید حتما نقشهی بی نقصی برای لخت دیدن بالاتنهی هوسوک میکشید چون، اون هایبرید روباه به طور زیرکانهای از همه چیز با خبر میشد و گول زدنش به شدت کار سختی بود.
مجدداً چشمهاش رو بست که صدای در زدن حمام رو شنید. بدون اینکه چشمهاش رو باز کنه لب زد:
- بیا تو.خدمتکار که یک هایبرید خرگوش بود، آروم داخل شد و بعد از تعظیمی، سینی بزرگ حاوی مواد غذایی رو روی چوب مخصوص کنار وان گذاشت. با برخورد بوی گوشت لذیذ آهو به مشامش، لبخندی زد:
- لازم به سرو شام نبود.هایبرید خرگوش مجدداً تعظیمی کرد و با صدای لرزونی لب زد:
- مشاور جئون گفتن که مایلید شامتون رو همینجا میل کنید.تک خندهای کرد و با تکون دادن گوشش، اجازهی مرخص شدن به دختر رو داد.
دمش رو لبهی وان گذاشت و با کمی نیم خیز شدن، با استفاده از دم سیاه و سفیدش، از دسته چوبی میزِ رِیلی گرفت و به سمت خودش کشید.
صاف نشست. چینی به بینش داد با ضربهای که توسط دمش به زنگ پایین وان زد، منتظر ایستاد.
بعد از گذشت کمتر از یک دقیقه، در باز شد و پشت بندش گرگ مشاور وارد شد. تعظیمی کرد:
- امری داشتین سرورم.همونطور که مقداری از شراب مخصوصش رو توی جام میریخت، اشاره کرد:
- فقط همینجا باش و حرف نزن تا غذامو بخورم.جونگکوک ابرویی بالا انداخت و دست به سینه شد:
- چرا باید بایستم و غذا خوردن شما رو تماشا کنم؟- چون من میگم.
- چون شما میگی دلیل نمیشه سرپا بایستم تا شامتون رو میل کنید!
بی تفاوت نسبت به حرف پسر به صندلی داخل حمام اشاره کرد:
- خب، میتونی بشینی کسی مجبورت نکرده سرپا بایستی.بینیش رو چین داد و ناراضی به سمت صندلی رفت و دست به سینه روش نشست.
تهیونگ در کمال آرامش با استفاده از کارد، گوشت لذیذ رو به روش رو تکه تکه و با صدای ملچ ملوچ زیادی که از قصد به راه انداخته بود غذاش رو میخورد.
مشاور کلافه هوفی کشید. بوی لذیذ گوشت توی مشامش پیچیده و دلش رو به هوس مینداخت. اون ولیعهد شکموی از خود راضی حتی یک تعارف خشک و خالی هم بهش نزده بود. حرصی از سر و صدای زیادی که توی حموم اکو میشد گفت:
- هیونگ توروخدا کمتر ملچ ملوچ کن، مگه بچهای؟
VOUS LISEZ
𝗪𝗵𝗼 𝗔𝗺 𝗜 𝗦𝗹𝗲𝗽𝘁 𝗪𝗶𝘁𝗵?
Loup-garouدنبال کاپلش نگرد چون تا آخر داستان پیداش نمیکنی! 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙 - 𝘾𝙤𝙢𝙚𝙙𝙮 - 𝙁𝙡𝙪𝙛𝙛 - 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚 - اون هایبرید ببر که یکی از قویترین گونههای سرزمینش بود تنها بخاطر یه هم خوابی یک شبه کسی رو مارک کرده بود که به یاد نداشت کیه! چی میشه...