Ch_71,72

681 182 32
                                    

نی هاوو، خوبید خوشید؟ امتحانات رو چطور میگذرونید؟ مرسی که شرط رو رسوندید، به جبرانش براتون دو تا پارت اپ میکنم!(:
خب دیگه حرف اضافه نمیزنم از پارتا لذت ببرید💋
پ.ن: عکس کاور ژان در حالت گرگیه*-*

امگا قلنج گردنش رو با چرخوندنش شکست و گفت:

-همینجوری که هستی توی جات بچرخ!... نیازی نیست بلند شی!

پسر بزرگ تر به زحمت و نفس نفس زنان توی جاش چرخید، با دست راست چشم هاش رو پوشوند و وقتی پاهای امگا دوباره از پشت به رون هاش چسبید برای کنترل کردن خودش با تمام توان دست دیگه ش رو میون دندون هاش فشرد!

کار امگا بعد از چند دقیقه تموم شد دو رول باند رو دور کمر سربازش پیچید تا پانسمان ها رو سر جاشون محکم کنه.






عقب کشید و به سمت در جلو رفت که با صدای بو سر جا ایستاد:

-فرمانده، جلو نشینین لطفا!

امگا عقبگرد کرد و با پوزخندی پرسید:

-بعد میشه بگی کجا باید بشینم؟... روی سر تو لابد!... تو کل صندلی های اون پشت رو اشغال کردی و جز صندلی جلو جای دیگه ای برای نشستن نیست!... یعنی انقدر خون از دست دادی که قدرت درک چنین چیز ساده ای رو هم نداری؟

به زحمت چرخید و کمرش رو روی صندلی گذاشت:

میتونین بیاین اینجا بشینین، منم سرم رو میذارم روی پاهاتون... البته راه بهتری هم هست!







رو به راننده گفت:

-اسمت چی بود تو؟

بتا وحشت زده گفت:

-د- دیوید قربان!... دیوید کِین!

+عا آره.. میتونم یه تیر تو سر دیوید خالی کنم و تو به جاش بشینی پشت رول... چطوره؟!

راننده ی بدبخت و امگا هر دو با هم فریاد کشیدن:

-چـــــــــــــــــــــــــی؟!

+چـــــــــــــــــــــــــی؟!

با نیشخندی شیطانی به فرمانده ش نگاهی کرد و شانه ای بالا انداخت:

-انتخابش رو میذارم به عهده ی شما فرمانده!

مشت های امگا انقدر محکم شده بود که رگ های دستش از شدت فشار بیرون زده بودن!... با خشم غرید:

-تـ- توی عوضی!... چطور جرأت میکنی؟!... چطور جرعت میکنی منو تهدید کنی؟!








آلفا با لحنی متعجب پرسید:

-تهدید؟.. من کی تهدید کردم؟... دو تا آپشن بهتون دادم که یکیش رو انتخاب کنین!.. فقط و فقط همین!

بتا به قدری وحشت کرده بود که توانایی حرف زدن نداشت!... باورش نمی‌شد که زندگیش الان توی دستای این امگا باشه!

[You Are My Destiny]~(Yizhan)Where stories live. Discover now