---پورش---
قبل از این که حرکت کنم و مستقیم از دروازه هایه عمارت رد بشم، یه مدت همینجوری ایستادم و به تصمیماته قشنگی که تا الان برای زندگیم گرفتم فکر کردم .
نگهبانیه جلویه در ازم اسممو پرسید و بهم گفت موتورمو همون کنار پارک کنم . همین طور که به کله خونه نگاه میکردم ، که گوشه گوشش یکی با کت شلواره سیاه ایستاده بود ، یه نفسه عمیق کشیدم .
چرا آخه نیازه که این همه آدم براشون کار کنن ؟ چه کارایی میکنن مگه ،که نیازه همیشه اینقدر مراقب باشن و بادیگارد داشته باشن ؟ اونم این همه ؟
همین که پامو گذاشتم تو اتاق تونستم نگاهه سنگین و غیر دوستانه ی همه رو رو خودم حس کنم . یه گروه از مردایه اونجا بهم سر تکون دادن و یه سریا ام کلا براشون مهم نبود . فقط منم بهشون سر تکون دادم و از بین جمعیت رد شدم ." اوه ، بالاخره رسیدی . باهام بیا ."
همین که به در رسیدم ، پی چان اومد دنبالم ، یه فایل تو یکی از دستاش بود و یه فنجون قهوه ام تو دسته دیگش .
همینطور که از کناره بعضی از اتاقا رد میشدیم خوب متوجه شدم که قرار نیست هیچ وقت به اینجا عادت کنم . جوه اینجا زیادی ساکت و سنگین و ترسناکه ." بیا داخل "
رفتم دنباله پی چان تو اتاقی که معلوم بود اتاقه جلساته . پروژکتور ، میزا ، و حتی صندلیا همه به یه ترتیبه خاص و مرتب چیده شده بودن ." هی ، باید یاد بگیری با بالادستیات سلام علیکه درست حسابی کنی ."
کسی اینو گفت که داشت جعبه ها رو بلند میکرد و میذاشتشون رو میز ." اوه ... سلام .. خسته نباشید ."
دستمو آروم به نشانه ی احترام بالا آوردم ، اما هنوزم استرس تو هوا احساس میشد ." هی ... بگو ببینم حقیقت داره که دیروز با بیگ دعوات شده ؟"
پی چان ازم پرسید ." خودش شروع کرد ."
سریع جوابشو دادم ." پورش ، لطفا از هر گونه درگیر شدن با آدمایه خودمون جلوگیری و تا حد امکان سعی کن با بچه ها قاطی بشی . برای جنابه کین همه چی رو سخت تر از این نکن ."
فقط شنیدنه اسمش کلا مودمو بهم ریخت . یه جوری ام اسمشو میگه انگار که فرشته ایه که خدا از بهشت فرستادش ." فعلا بیا اینجا بشین ."
پی چان بهم نشون داد که بشینم ، منم دنبالش رفتم و نشستم ." این یه تفنگه و اینم چاقوته . هر وقت میخواستی با جنابه کین بری بیرون جفتشو باید با خودت ببری .بلدی چجوری از تفنگ استفاده کنی دیگه .آره ؟ "
پی چان ازم پرسید و منم سرمو تکون دادم . من با بازی کردن با اسلحه و تفنگ بزرگ شدم ، این تیکش مثه آب خوردنه ." و اصلا فراموش نکن که شغله تو اینجا اینه که از جنابه کین محافظت کنی . هر اتفاقی ام که بیوفته و هر چیزی ام که بشه تو باید ایشونو در امنیته کامل نگه داری ."
و جعبه ی مشکی که توش اسلحه و چاقو بودو بهم تحویل داد .
VOCÊ ESTÁ LENDO
kinn Porsche _ کین پورش
Ação[ترجمه از روی ناول اصلی کین پورش] _لعنتی!!! چرا اون شب که بهت حمله شد من خودمو قاطی کردم؟؟؟ همه چی از همون شب لعنتی شروع شد فقط هم بخاطر اون عوضی "کین"