❤part 23: زیبایی زندگی با تو

285 34 6
                                    

جیا وقتی بیدار شد جایی که دید براش نا آشنا بود .
چند لحظه طول کشید تا بالاخره فهمید که چی شده
روی تخت نشست و به اطراف نگاه میکرد تا صدای باز شدن درو شنید. جونگ کوک با حوله ای که دور کمرش پیچیده شده بود از حموم بیرون اومد. جیا به جونگ کوکی که نیمه لخت بود زل زده بود. کمی خجالت میکشید . جونگ کوک پوزخند رو لبش بود و فهمید که نگاه جیا رو خودشه. به دیوار تکیه داد و دست هاش رو روی سینه تو هم قفل کرد.

+ببخشید

جیا گفت و نگاهش رو پایین انداخت. نمیدونست چرا گفته ولی حسی که داشت مجبورش کرده بود اونو بگه
حس کرد که جونگ کوک داره نزدیک میشه و وقتی نزدیکش بود دستش رو زیر چونه جیا گذاشت تا بهش نگاه کنه.

_ لازم نیست بگی ببخشید بیبی,همش مال توئه... میتونی هر چقدر دلت میخواد نگاه کنی.

جونگ کوک چشمک زد و جیا قرمز شد.

_تازه...کی میتونه مقاومت کنه؟

+اااه

جیا چشماش رو چرخوند

_چیه؟ اشکالی نداره میفهمم,مثلا اگه تو از حموم بیای و فقط حوله تنت باشه منم اینجوری نگاه میکنم.

جیا به وضوح قرمز شده بود از جاش بلند شد وجونگ کوک رو هل داد.

+تو...تو....

جیا سعی میکرد فحش بده ولی هیچ فحشی بلد نبود که بده و آخرشم با غر غر ساکت شد. اولین بار بود جونگ کوک همچین شوخی میکرد .

_اوه , دختر معصومم...باید یکم فحش یاد بگیری ولی من بهت یاد نمیدم.نمیخوام که لب های کیوتت همچین چیزایی رو بگن.

جونگ کوک گونش رو بوسید. جیا دوباره هلش داد و رفت تا لباسش رو عوض کنه از صبح که از بیمارستان اومده بود لباسش رو عوض نکرده بود. حتما وقتی جونگ کوک براش میخونده خوابش برده. اولین چیزی که دید رو برداشت تا از دست جونگ کوک فرار کنه .
وارد دستشویی شد و درو قفل کرد که صدای جونگ کوک رو شنید.

_بیبی اگه سختته لباس عوض کردن بگو بیام کمکت

+خوبه

جیا خندید و به خودش تو اینه نگاه کرد. صورتش قرمز شده بود. خجالت کشیده بود و مثل احمقا میخندید. قلبش با یادآوری بوسه جونگ کوک روی گونش تندتر تپید . چرا نمیتونم خودمو کنترل کنم وقتی لمسم میکنه؟اون عالیه و میتونم بگم مال منه...

( بله ماله شماست ماهم اصلا حسود نیستیم🤣🤣)

------

مسواک زد و زیپ لباسش رو باز کرد و از تنش بیرون آورد.لباسی که برداشته بود تیشرت سفید و ستش بود
ولی میدونست که برای پوشیدنش زخمش درد میگیره
از بعد اون اتفاق تا امروز صبح مادرش بهش کمک میکرد تا لباساش رو بپوشه. دکتر بهش گفته بود که فشاری به زخمش نیاره و بهش قول داده بود وبرای همین اجازه داده بود تا از بیمارستان بره . و الان اصلا دلش نمیخواست به اونجا برگرده. اه کشید و حوله ای برداشت تا خودش رو بپوشونه و از حموم بیرون رفت. جونگ کوک وسط اتاق ایستاده بود و داشت موهاش رو خشک میکرد. وقتی نگاهش به جیا افتاد انگار عصبی شد. چی شده؟عصبانیه؟ بعدش پوزخند زد و حالتش تغییر کرد. داشت مثل خودش دیدش میزد
جیا نگاهش رو از جونگ کوک گرفت و سعی کرد از توی کمد لباسی پیدا کنه که پوشیدنش راحت تر باشه
جیا حس کرد که جونگ کوک داره دنبالش میاد.بزاقش رو قورت داد و سعی کرد نفس بکشه. حوله رو بالاتر کشید.

Silent pleasure ( Translation Ver ) لذت خاموشDonde viven las historias. Descúbrelo ahora