در شیشهای رو آروم باز کرد و با پاهای برهنه روی سرامیک سرد محوطه ایستاد.
چشمی چرخوند و با دیدن جسمی که نزدیک استخر توی خودش مچاله شده بود، لبخند کمرنگی زد و به سمت استخر قدم تند کرد.
کمی دورتر از تهیونگ، لبهی استخر نشست و پاهاش رو تا زانو داخل آب فرو برد.
نگاه دیگهای به پسر انداخت که خیره به آب زلال استخر توی خودش جمع شده بود و رد اشک روی صورت فرشتهگونهاش خط انداخته بود.
آروم توی آب خزید و با چند قدم بلند، مقابل پسر مو قهوهای ایستاد.
انگشتهای بلندشو بین موهای نرم و خوشحالت پسرش فرو برد و با شستش اشک تازهی کنار چشمش رو پاک کرد.
کمی جلو رفت و بوسهای روی پیشونی پسر گذاشت و نزدیک صورتش نجوا کرد_فرشتهی من بهتره؟
تهیونگ با مظلومیت لب برچید و پلکهاشو روی هم فشرد.
جونگکوک آهی کشید و دستهاشو دور تن پسر حلقه کرد که به ناگه تهیونگ فریاد زد و خودشو عقب کشید.
جونگکوک بهتزده نگاهش کرد و سعی کرد آرومش کنه._بیبی! حواسم بهت هست، بهم اعتماد کن.
تهیونگ با سماجت سرشو به چپ و راست تکون داد و چشمهاش دوباره پر شدن.
جونگکوک سری به نشونهی تاسف تکون داد و با یک جهش از آب بیرون رفت.
تهیونگ با نزدیک شدن کوک، جسمشو روی زمین کشید و ترسیده به قامت ورزیدهی دوستپسرش خیره شد.
جونگکوک نزدیک پسر کوچولوی ترسیدهاش زانو زد و محکم بغلش کرد.دستشو بین موهاش فرو برد و جایی نزدیک گوشش رو بوسید.
همونطور لبهاش رو نزدیک گوش تهیونگ نگه داشت و شروع کرد به حرف زدن._عشق من! دلیل لبخند من! تپشهای قلب من! میدونم تحت فشاری، میدونم داری دوران سختی رو پشت سر میذاری، میدونم قلبت شکسته و اذیتی. ولی من نمیتونم اینطوری ببینمت و هیچکاری نکنم. خواهش میکنم به من اعتماد کن.
لبهاش رو نزدیک شاهرگ گردن پسر نگه داشت و اضافه کرد
_نمیذارم یک مو از سرت کم بشه. به کسی که نفسهاش به تپشهای قلبت وابستهست اعتماد کن.
بوسهای روی گردن پسر گذاشت و عقب کشید. خیره به چشمهای روشن تهیونگ لب زد
_میدونی چند وقته صدات رو نشنیدم؟
با پر شدن چشمهای درشتش، تهیونگ دستشو بالا آورد و گونهی برجستهی جونگکوکش رو نوازش کرد. لب پایینش رو گزید و با تردید سر تکون داد.
شاید میترسید و خودشو باخته بود، شاید داغدار بود، شاید توی اتفاق دو ماه پیش گم شده بود، ولی نمیتونست اشکهای تنها داراییاش رو ببینه و کاری نکنه. به خاطر عشقش هم که شده باید تلاش میکرد.جونگکوک ذوق زده لبخند زد و ابرویی بالا انداخت.
_الان... قبول کردی؟
تهیونگ هم از ذوق پسر به خنده افتاد و دوباره سر تکون داد.
جونگکوک با شوق لبهای پسر رو بوسید و به سرعت براید استایل بغلش کرد و به سمت استخر رفت.
با هر قدم که به آب نزدیک میشد لرزش تن تهیونگ رو روی دستهاش بیشتر حس میکرد. وقتی لبهی استخر نشست، پسر با ترس به گردنش چنگ زد و نگاهشو از استخر گرفت.جونگکوک بوسهی ملایمی روی خط فک تهیونگ گذاشت و زمزمه کرد
_هواتو دارم!
و بعد آروم جلو رفت و وقتی پاش کف استخر رو لمس کرد، تهیونگ رو بیشتر به خودش فشرد.
چند دقیقه توی آب راه رفت و اجازه داد پسر، با ترسش کنار بیاد.وقتی تهیونگ سر چرخوند و به آب زلال استخر چشم دوخت، خندهای کرد و گفت
_دیدی ترس نداشت بیبی؟ جونگکوکی مراقبته.
و بعد نامحسوس دستشو پایین برد و اونقدر این کارو ادامه داد که نصف بدن تهیونگ زیر آب رفت.
پسر بزرگتر با ترس به مردمکهای جونگکوک خیره شد که کوک با اطمینان سر تکون داد. و بعد در یک حرکت دستهاش رو باز کرد و جسم لرزون پسر رو توی آب رها کرد.
تهیونگ دست و پا زد و سعی کرد خودشو بالا بکشه، اما ذهنش جوری صحنهسازی کرده بود که حتی توی اون استخر کمعمق هم نمیتونست خودشو نجات بده.صدای موجها، صدای فریادهای خواهرش و بعد سیاهی...
خاطرات اون حادثهی لعنت شده طوری ذهن و جسمش رو تحت کنترل گرفته بودن که زمان و مکانش رو هم فراموش کرده بود.
جونگکوک بدون اینکه قدم از قدم برداره تقلای پسر رو تماشا میکرد، اون منتظر بود... منتظرِ..._جون... جونگ... کوکییی!
و همین سه کلمه که از دهن اون پسر خارج شد کافی بود تا جونگکوک با چشمهای پر اشک جلو بره و دست تهیونگ رو بگیره.
کمکش کرد روی زمین بایسته و بازوهای خیسش رو بین دستهاش گرفت.
نقطه به نقطهی صورت رنگ پریدهاش رو بوسید و بین خنده و گریه فریاد زد_تو حرف زدی! تهیونگ من! بعد دو ماه اون صدای قشنگتو شنیدم.
طاقت نیاورد و در یک حرکت جسم پسر رو در آغوش گرفت. با بیقراری سینه و گردن خیس تهیونگ رو بوسهبارون کرد و اونقدر ادامه داد که صدای خندهی لطیف فرشتهاش به گوشش رسید.
سر بلند کرد و خیره به چشمهای هلالیشکل پسر زمزمه کرد_گفتم که هواتو دارم عشق من. دیگه هیچوقت نترس!
*
*
*خب...
عرررررررررررررررررر😂🥲
BẠN ĐANG ĐỌC
💦🔥Fanart🔥💦
Fanfictionسلام به همگی😍 این بوک رو فقط میخوام به فن آرت های کاپل های بی تی اس اختصاص بدم. 🚫از تموم کاپل ها میزارم🚫 میخوام کاری کنم کف و خون قاطی کنین😂🔥اصن اوففففف و اینکه هر موقع ی فن آرت جدید یافتم میام براتون میزارم❤ خلاصه که ببینین و فیضضضض ببرین😉🤍