[ 𝑁𝑜𝑡𝑒 37 ]

834 240 89
                                    

- دلم برات تنگ شده بود فلیکس!

ویلچر رو به سمت صدا چرخوند و نگاهی به سر تا پای مرد انداخت. توی اون کت چرمی مشکی صد برابر جذاب تر شده بود و فلیکس منکر این موضوع نمی‌شد.
موهای بلندش رو با کش پشت سرش بسته بود و چند طره از موهای جلوی سرش، روی پیشونیش ریخته بودن. لبخند پر ابهتی روی لباش داشت و اون هم متقابلا به فلیکس خیره شده بود. انگار هیچ‌کدوم قصد شکستن سکوتی که ایجاد شده بود رو نداشتن.

- چیزی هست که بخوای بدونی، هیونجین؟

فلیکس پرسید چون فضایی که ایجاد شده بود، معذبش کرده بود.

- من تورو مثل کف دستم از برم. بنظرت لازمه چیز دیگه ای بدونم؟

- تو منِ ۴ سال پیش رو بلدی نه فلیکسی که بخاطر بی حس بودن پاهاش، حتی یه دستشویی ساده رو نمیتونه تنهایی انجام بده!

حق با فلیکس بود و همین باعث شد هیونجین سرش رو پایین بندازه. اون شاید اخلاق فلیکس رو کاملا میشناخت اما شرایط جسمانیش تغییر کرده بود و این دقیقا چیزی بود که بخاطرش به عمارت خونده شده بود!

- توی حمام کردن، دستشویی رفتن، تعویض لباس و خوابوندنم روی تخت یا نشوندنم روی مبل و صندلی قراره بهم کمک کنی... این تمامِ چیزیه که ازت میخوام...

- همه‌ی اوامرتون انجام می‌شه جناب لی

فلیکس پوزخندی زد. این لحن مطیع هیونجین براش جدید و سرگرم کننده به نظر میومد.

- در ضمن، ازت می‌خوام وقتی کنارمی، تا جایی که ممکنه حرفی از گذشته نزنی...

- ولی من قبلا هم بارها بهت گفتم که میخوام درباره‌ی اون اتفاقات باهات صحبت کنم!

- راجع به اینکه بهت این اجازه رو می‌دم یا نه، بعدا تصمیم می‌گیرم. فعلا باید بدونی واسه‌ی چی اینجایی. و البته... طبق چیزی که خودت خواستی، تا قبل از برگشت چان اینجا می‌مونی و بعد دیگه همدیگه رو نمی‌بینیم. حتی توی شرکت!

هیونجین چشماش رو با استیصال بست و نفس عمیقی کشید. آره؛ اون همین رو از فلیکس خواسته بود اما هرچی بیشتر فکر می‌کرد، شرایط رو سخت تر می‌دید.

- شبا قراره کجا بمونم؟ برگردم خونه‌ی خودم یا...

- برمیگردی خونه‌ی خودت

فلیکس سریع جواب داد و حرفش رو قطع کرد.

- با این حساب اگه اخر شب که همه‌ی خدمتکارا خوابن نیاز به کمک داشتی، باید چجوری خودمو بهت برسونم؟

حق با هیونجین بود و همین باعث می‌شد فلیکس تو فکر فرو بره. به این قسمت ماجرا فکر نکرده بود و الان ناگزیر بود تا اتاق چان رو موقتا دست هیونجین بسپره. هرچند امیدوار بود مرد هیچ وقت از این موضوع بویی نبره!

𝑯𝒂𝒓𝒎𝒐𝒏𝒊𝒐𝒖𝒔[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Where stories live. Discover now