part 13

273 82 9
                                    


🦋☁

بدن مینهو هنوز از شوک کاری که کرده بود میلرزید و چان بی توجه به حال مینهو اشفته جلوش راه میرفت و به اتفاقات افتاده فکر میکرد اینقدر سریع همه چیز اتفاق افتاده بود که هنوز نتونسته بود بعضی هاش و درک کنه و بقیه افرادی که داخل خونه بودن وضعیت بهتری نداشتن

جونگین به دیوار تکیه داد و لب پایینش و اسیر دندوناش کرده بود و بی قرار بودن از تک تک حرکاتش معلوم بود هیچ اثری از جیسونگ نبود و این نگرانش میکرد و قرار گرفتن دوباره کنار ادم های قدیمی زندگیش باعث استرس میشد و نگاه های خیره ی هیونجین حالش و بدتر میکرد

هیونجین کنار مینهو نشسته بود و سعی میکرد با حرکات دستش روی کمر پسر ارومش کنه و نگاهش روی صورت نگران ج نگین قفل شده بود و فلیکس با وجود درد وحشتناکی که داخل بدنش پیچیده بود و دلشوره ای که داشت سعی میکرد خودش و اروم نشون بده اما انگار چندان داخل این کار موفق نبود چون بتای کنارش کاملا متوجه حالش شده بود

سونگمین کنار فلیکس نشسته بود و با نگرانی به صورت دردمند پسر نگاه میکرد و نمیدونست باید برای بهتر کردن حالش چیکار کنه و چانگبین با پاش روی زمین ضرب گرفته بود و برای زدن حرفش تردید داشت وضعیت روحی هیچکس خوب نبود و نمیخواست فشار بیشتری روشون بزاره و از یک طرفم جون اون پسر در خطر بود

وقتی که بخاطر درخواست هیونجین به پشت بوم هتل رفته بود با جای خالی بتا و پارچه سفید رنگی که رئیسش برای دیده نشدن صورتش میبست خون داخل رگ هاش یخ بست چانگبین اشتباه کرده بود که فکر میکرد میتونه الفا رو به همین سادگی گول بزنه و بهش خیانت کنه و اون با برن جیسونگ کارش و جبران کرده بود

اما چیزی که بیشتر از همه چانگبین و میترسوند این بود که اون الفا قرار نبود با یه گروگان گیری ساده و مجازات چانگبین همه چیز و تموم کنه

بیشتر صبر کردن برای گفتن این موضوع به نفع هیچ کدومشون نبود برای همین الفا تردید و کنار گذاشت و با صدای نسبتا بلندی بی مقدمه شروع به حرف زدن کرد

-پدر قبل از اینکه من برای اوردن جیسونگ به پشت بوم برم اونجا بوده و جیسونگ و همراه خودش برده

با حرف چانگبین راه رفتن چان متوقف شد لرزش بدن مینهو شدت بیشتری گرفت و نگاه هیونجین از روی جونگین برداشته شد و روی الفا نشست ، سونگمین و جونگین که از هیچی خبر نداشتن با چهره های متعجب بعضی چانگبین نگاه کردن و فلیکس عصبانی از جاش بلند شد و سمت الفا هجوم برد و یقه های لباس مشکی رنگش و گرفت و داخل صورت چانگبین تقریبا فریاد زد

-چرا این و الان داری میگی؟ اگر بلایی سر جیسونگ امده باشه قول میدم همراه اون رئیس لعنتیت اتیشت بزنم

فلیکس با سر درد بدی که یکدفعه به سراغش امد ناله ی ارومی کرد و لباس چانگبین و ول کرد دستاش و دوطرف سرش گذاشت و روی زمین زانو زد

Music of lifeWhere stories live. Discover now