اونشب با کلی خنده و شوخی از طرفِ اون هفت نفر گذشت و حالا قرار شد که یونگی و جیمین با پای پیاده به خونههاشون برن چون مسلماً یونگی با جی سونگ اومده بود و جیمین هم ماشینش در دستِ تعمیر بود! و با اینکه تهیونگ بهش اصرار کرده بود تا با ماشین اون بره درخواستش رو قبول نکرد.
هر چقدر هم که از یونگی ناراحت بود باز هم نمیتونست قلبش رو پس بزنه که هِی اسم پسر رو صدا میزد...
جیمین زیرِ نور تیر برقها که روی نیمی از صورتِ مرد منعکس میشد به نیمرخِ یونگی نگاه کرد، چشمهای اون درخششی نداشت ولی احساساتش از درون اون دو گوی پدیدار بود.لبخند خستهای زد، نمیدونست چه کاری انجام بده، باید میذاشت تا یونگی بره؟ شاید واقعاً باید اینکار رو انجام میداد چون دیر یا زود اون با جی سونگ قرار میذاشت! عقلش به خوبی از تمام اینها آگاه بود و حتی قلبش! اما احساسی که نسبت به اون پیدا کرده بود انجام این رو براش دشوار میکرد.
با صدای یونگی که خیلی وقت بود اون رو صدا میزد از خیالاتش بیرون کشیده شد:
«جیمین خوبی؟»
تا جایی که میدونست یونگی تا الان اون رو به اسم کوچیکش صدا نزده بود، با شنیدنِ اسمش از بین لبهای مرد قلبش فرو ریخت...
صداش رو صاف کرد تا لرزش تارهای صوتیش پیدا نباشه:
«بله آقای مین؟!»
یونگی دستش رو روی شونهش گذاشت و با چهرهای که نگرانیش در اون مشهود بود پرسید:
«میگم خوبی؟ چندین بار صدات زدم ولی نشنیدی!»
سرش رو تکون داد و ناخواسته مسئلهای که ذهنش رو درگیر کرده بود به زبون آورد:
«آقای مین-»
با پریدنِ یونگی وسط حرفش بهش با تعجب نگاه کرد:
«لطفاٌ بهم بگو یونگی، اونطوری معذب میشم جیمین.»
جیمین کمی در خودش جمع شد و عضلاتش رو منقبض کرد که این از نظر یونگی بامزه تلقی میشد، باشهای در جواب به مرد تحویل داد و جسارت به خرج داد تا سوالش رو دوباره بیان کنه:
«یونگی، تو از جی سونگ خوشت میاد؟»
با چشمهایی کنجکاو و کاوشگر بهش خیره شد، یونگی لبخندی زد و پاسخ داد:
«البته، اون خیلی خوبه و با استانداردهام جور در میاد، چطور مگه؟»
جیمین که ناراحت بود حالت غمگینش رو به سرعت با لبخندی پوشش داد و مصنوعی خندید:
«هیچی فقط خیلی خوب به نظر میاید!»
اون حقیقت رو گفت چون یونگی با هر کس که رابطه میداشت خیلی با اون فرد جور در میومد بخاطر اینکه یونگی فقط بسیار فوقالعاده بود البته از دیدِ جیمین!
YOU ARE READING
𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」
Fanfiction[شریکِ مست] [تهیونگ، باریستای بزرگترین و کولترین بارِ سئوله و جونگکوک،اوه! اون پسر یه شیطونِ به تمام معناست! مطمئناً این پسر هر شب به اون بار میره نه؟ ولی ممکنه محض رضای خدا یه بار کارما کارش رو درست انجام بده و اونها رو به هم نزدیک کنه؟] 🍸≘...