my prince 2

113 23 23
                                    

شلاممممممممممممممممممممممم من اومدمممم
بلد نیستم اشمات بنویشممممم
هیق یوری ژونم دوفته اگه اشمات نباشه میکشممممممم پس بلیمممممم.







⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩♡︎⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩♡︎⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩♡︎⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩♡︎⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩
توی تختش غلطی زد و روی شکم خوابید
دستش و زیر سرش گزاشت و به اون روز فکر کرد
روزی که کسی که قرار بود باهاش ازدواج کنه و دیده بود
اولش با اون ازدواج مخالف بود ولی.....
بعد از دیدن اون عوضی هات نظرش عوض شده بود
و با اپا و امُ‌اش حرف زده بود و رضایتش و داده بود
به خودش اومد و از روی تخت پایین پرید
به سمت we رفت

Jimin view:

به سمت دستشویی رفتم و کارم و انجام دادم و بیرون اومدم
میخواستم برم ببینمش قرار بود برای دومین بار ببینمش و این اولین قرارمون حساب میشد
توی رگال لباس‌ها رو نگاه کردم کت قرمز بلندی و با شلوار مشکی جذب برداشتم و پوشیدم
رفتم جلوی آینه و از بالم هلوم زدم،لبام و به هم مالیدم و موهام و مدل دادم
از اتاقم بیرون اومدم،از پله ها پایین رفتم و به اجوما گفتم
ج:اجوماااا من دارم میرم بیرون به اپا بگو زود میام
اج:چشم ارباب
ج:یااااا اجوما حیف که الان وقت ندارم
از عمارت بیرون رفتم و به راننده گفتم من و ببره عمارت جئون

از ماشین پیاده شدم
وارد عمارت شدم  و از خدمتکاری که اونجا بود پرسیدم اتاق جونگکوک کجاست
به اون خبری راجب اومدنش نداده بود
با آسانسور به طبقه سوم رفت وقتی رسید صدایی از اتاق کوک به گوشش میخورد
آروم و بی صدا در و باز کرد و وارد شد
دید جونگکوک جلوی تی وی بزرگی نشسته و پورن گی میبینه
خجالت کشید و اروم سلام کرد جوری که فکر کرد حتی خودشم نشنیده ولی اون جونگکوکه هرکسی که نیست شنید و به طرفش برگشت.
چشماش خمار بود دستش روش شلوارش و نگاهش
درسته روی لبای جیمین ثابت مونده بود
بلند شد و به طرفش رفت
جیمین ترسید و عقب عقب رفت تا جایی که به دیوار پشتش برخورد کرد
وقتی برگشت با کوکی چشم تو چشم شد که جیمین و به دیوار پشتش پین کرده بود و چشماش هنوزم روی لباش بود
سرش و به لبای جیمین نزدیک کرد و لباش و کوتاه ولی محکم مکید
وقتی ازش جدا شد جیمین لی باز کرد و حرفی زد
ج:ک...کوکی
ک:هیشش هیچی نگو بهت احتیاج دارم جیم،مشکلی نداری
ج:ن..نه

جیمین و براید بغل کرد و به سمت تخت رفت
آروم روی اون گزاشت و لباس هاش و از تنش خارج کرد
نگاهش روی بدن جیم می‌چرخید خیلی سفید و نرم به نظر میومد
سرش و به ترقوه هاش نزدیک کرد و مکید انقد محکم که وقتی نگاهش بهشون افتاد لبخندی زد و از کارش راضی بود رنگ بنفش تیره روی پوست سفید اون پسر زیادی به دلش نشسته بود
از روی جیمین بلند شد و لباس های خودشم در آورد
روی جیمینی خیمه زد و لباش و به دندون گرفت
میدید که زیرش تکونای ریزی میخورد که باعث میشد عضوش سخت تر بشه
به سمت نیپلاش رفت و مکید وقتی صدای جیم‌ش بلند شد از روش بلند شد
بهش نگاهی کرد و دید جیمین هم تحریک شده و واقعا داره درد می‌کشه
پس لوی از عسلی کنار تخت برداشت و انگشتاش و باهاش چرب کرد
دیواره هاش و با انگشتاش می‌مالید تا جا باز کنه و گشاد تر بشه
وقتی به اندازه باز شد
بهش نگاه کرد و بوسه ملایمی روی لباش گزاشت
ک:اجازه میدی تورو مال خودم کنم جوجه سکسی
ج:ک..کوکی اره اره من..من بهت نیاز دارم
ک:باشه بیب
دیگه چیزی نگفت و با لوب عضوش و چرب کرد
ک:جیم داگی شو
با اون پوزیشنی که جیمین گرفت کل سوراخ صورتیش و به نمایش جونگکوک گزاشت
کوک که دیگه تحمل اون حجم از درد و نداشت،عضوش و وارد کرد
صدای بلند جیمین مجبورش کرد آروم تر کارش و بکنه
یکم صبر کرد تا جیم به سایزش عادت کنه
بعد از چند دقیقه شروع به حرکت کرد
و صدای جیمین هم بلند شد
با هر اه جیمین دو ضربه محکم میزد
بعد از چند ضربه با عوض شدن صدای ناله جیم فهمید نقطه حساسش و پیدا کرده به همون جا ضربه میزد تا بعد از چند ضربه جیمین روی سینه خودش و کوکی و کوک توی جیمین خالی شد و اروم ازش بیرون کشید
ک:خوبی موچی من
ج:ا..اره ولی یکم درد می‌کنه
ک:استراحت کن بیب

2 سال بعد


س:ددی چرا ما امُ نداریم
ج:سیون جونم ببین دختر خوبم تو بجای امُ دوتا اپای خوش‌تیپ داری




تمامممممممممم
⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩♡︎⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩♡︎⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩♡︎⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩♡︎⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩♡︎⁦⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩





وایییی 777 کلمه فاکیییی شدد هیث😂🤧🐣💖
امیدوارم خوشتون بیاد🐣💖

𝑜𝑎𝑛𝑒𝑠ℎ𝑜𝑡𝑒,𝓿𝓴𝓸𝓸𝓴𝓶𝓲𝓷,𝓴𝓸𝓸𝓴𝓶𝓲𝓷,𝓿𝓶𝓲𝓷Où les histoires vivent. Découvrez maintenant