راننده ی سکسیش

65 6 0
                                    


_قربان رسیدیم.

صدای بادیگاردش رو از پشت شیشه‌ی مشکی رنگ بین صندلی راننده و عقب ماشین شنید و نیشخند زد
درحالی که شلوارش رو کف ماشین مینداخت و انگشتاش رو روی کش باکسرش حرکت میداد، گفت:

_تهیونگ شی، مثل اینکه وظایفت رو یادت رفته، هوم؟تو رانندمی، پس درو برام باز کن!

مکث چند ثانیه‌ای راننده کیم و بعدش صدای نفس عمیقش رو شنید و با "بله قربانی" که گرفت نیشخند شیطانیش عمیق‌تر شد، آه قرار بود خوش بگذره!!
اون راننده لعنتی بااون بازوهای عضله‌ایش، خیلی وقت بود که به چشم جونگکوک اومده بود. خب اون تنها کسی نبود که توجه جئون جونگکوک رو به خودش جلب میکنه؛ پسر ته تقاری تاجر جئون، شباش رو تو کلاب‌‌های معروف کره میگذروند و با هربار خوابیدن با یکی از اون دخترای لوند، یه رسوایی برای پدر و خونواده شرافتمندش درست میکرد ولی کیم تهیونگ... اون مرد سرسخت‌تر از این حرفا بود که با حرکات تحریک برانگیز جونگکوک اغفال بشه و همین باعث شده بود که درنظر پسرکوچیکتر بیش از اندازه جذاب و سکسی به نظر برسه و بخواد تو یه حرکت غافلگیرانه بدنش رو دراختیارش بذاره!
صدای تیک در رو شنید و وقتی که چهره‌ی اخموی تهیونگ جلوش قرار گرفت و چشمای خمارش با دیدن پسرک کوچیکتر که با یه باکسر و تیشرت رو صندلی لم داده، گرد شد، نیشخندی زد و زمزمه وار و سکسی گفت:

_بیا یه قراری باهم بذاریم تهیونگی

نفس نفس زدن تهیونگ باعث هیجانش میشد و سوراخ تنگش از این هیجان نبض میزد
ناخونای لاک زدش رو نوک عضوش حرکت داد و گوشه لبش رو گاز گرفت

_منو به فاک بده منم به بابام نمیگم که راننده‌ی جذابش پسر کوچیکترش رو موقع حموم دید میزنه، هوم، نظرت چیه؟

البته که پسر کوچیکتر باید از کائنات بابت اون روزی که مچ تهیونگ رو‌موقع دید زدن تو حموم بزرگ اتاقش گرفته بود، تشکر کنه ولی فعلا زدن مخ کیم تهیونگ تو اولویت بود!
زبونش رو اغواگرانه روی لباش کشید و چشماش رو میون دست مشت شده‌ی تهیونگ و شلوار پارچه‌ای تنگ شدش چرخوند و خندید.

_قراره باکرگیمو تقدیمت کنم ته‌ته! دوست نداری تو سوراخ تنگم بکوبی، هوم؟!

خم شدن یهویی تهیونگ به سمتش و بسته شدن در پشت سرش باعث شد نفسش رو حبس کنه و به چشمای دوباره خمار شده‌ی تهیونگ خیره بشه

_انتخاب...انتخاب اشتباهی کردی بیبی بانی!

بیبی بانی...آه! دوسش داشت!
قرار بود فقط با یه بار خوابیدن با راننده‌ی سکسیش، هیجان باتم بودن رو تجربه کنه و بیخیالش بشه، ولی نمیدونست قرار نیست به همین راحتیا ازش بگذره!

"پایان"

فیک های کوتاهWhere stories live. Discover now