Day 4

101 21 0
                                    

Jk's pov

با آهنگ سر تکون میداد
صدای عمیقش کل اتاق رو گرفته بود.

مهم نبود که چی میخونه
هنوز هم مثل لالایی که تماما مال خودمه

در حالی که به کاری که قراره انجامش بدیم فکر میکردم؛ نفس عمیقی کشیدم
من آماده نبودم
آماده نبودم تا اون رو رهاش کنم

"ته."
بهم نگاه کرد، آهنگش قطع شد
"من آماده مردن نیستم."
سرتکون داد.
"ولی،"
دوباره نگاهم کرد
"میدونم که بدون تو نمیتونم زندگی کنم."

آه کشید.
"من هم بدون تو نمیتونم."

موقع راه رفتن دستم رو گرفت
به آرومی زمزمه هایی میکرد، ولی حرف نمیزد
هر روز که میگذره اون ساکت تر میشه...

این دیگه یه ماجراجویی هیجان انگیز نیست.

وقتی به خونه من رسیدیم، کنار ورودی ایستادیم. داشت میرفت که من دستهام رو دورش انداختم
"دوست دارم."
دویدم به سمت در و داخل رفتم قبل از اینکه بتونه چیزی بگه

Th's pov

در رو روی صورتم بست و من توی سرما تنها شدم

زمزمه کردم
"من هم دوست دارم."

و صدام همراه باد رفت.

Suicide Pact| translated Where stories live. Discover now