ددی و اپا هرکاریم کنن من نمیتونم باهاشون قهر کنم ٌ
این منطق جونگ کوک بود با اینکه اونا ترسوندنش ولی کوکی نمیتونست باهاشون قهر کنهبه آرومی وارد اتاق شد و خودش و روی ویمین که خواب بودن پرت کرد
جیمین در حالی چشماش رو میمالید سعی کرد بفهمه بیبیش چی میخواد
+ددی ظهر تو سالن گفت شب میخوایم بهت کادو بدیم اپا ( کوکیه منحرف پدیدار میشود 🥲 لبخند شیطانی)
تهیونگ که خودشو به خواب زده بود با حرف کوک سیخ روی تخت نشست
_اره اره بیا کادوی اپا رو بهش بدیم
کوک با دیدن قیافه ی ددیش که شامل موهای بهم ریخته جلوی چشمش بود تکخنده ای زذ و اروم روی پای اپاش نشست و شروع کرد به بوسیدنش
(گایز چون من نمیتونم خوب اسمات بنویسم از اینجا به بعدش رو meli138523 مینویسه 🥲 ببینم چه میکنی ملی )
جیمین دست هاش رو روی پهلوهای کوک گذاشت و با کج کردن سرش بوسه شون رو عمیق تر کرد ، با چنگ زدن به پهلوهایِ کوک باعث نالهش شد و از این فرصت استفاده کرد تا زبونش رو وارد دهن پسرش بکنه؛همه جای دهنش رو با زبونش میچشید و بعد با مکیدن لب پایین کوک و گاز گرفتن ریزی ، از لباش دل کند.
تهیونگ در حین بوسهی اونها پیرهنش رو در آورده بود و همچنان که در حال در آوردن شلوار و باکسرش بود ، با لذت اونها رو تماشا میکرد.
جیمین ، کوک رو روی تخت دراز کرد و حالا اون بود که روی کوک خیمه زده بود ، زانو هاشرو دو طرفش گذاشت و نگاه خماری به جونگکوکی که پیشونیش عرق کرده و لپ هاش سرخ شده ، کرد و همین نگاه کافی بود تا سریع لباسِ کوک رو از تنش خارج کنه.
با این کارش کوک به خودش لرزید و این از چشم جیمین دور نموند آروم کلهش رو نزدیک گوشش برد و همانطور که دستش رو نوازش وار روی شکم کوک میکشید زمزمه وار گفت:
×ازم نترس کوکیِ من ، آپا نمیزاره خیلی درد بکشی.
بوسه ای به نرمی گوش کوک زد و از زیر گوشش شروع کرد به گذاشتن بوسه های کوتاه و عمیق و تا روی شونه اش ادامه داد ؛ آروم شدن پسرش رو حس کرد ؛ لیسی به ترقوهی برجسته کوک زد و گازی ازش گرفت و مکید ، طوری که ناله کوک بخاطر درد و لذتی که بهش داده میشد بلند شد:
+آههه... آپاا
دستاش رو تو موهایِ آبیِ جیمین کرد و چنگی بهشون زد؛ جیمین پایین تر رفت و با زبون ، نیپل کوک رو به بازی گرفت و مکید.
+عااح..آ..آپاااا
کوک جیغ زد و همون لحظه شلوار و باکسرش توسط جیمین پایین کشیده شد ؛ قوسی به کمرش داد و شلوار و باکسر کامل از پاش در اومد.
تهیونگ اومد پشتِ جیمین و روی زانوهاش ایستاد ؛ روی جیمین خم شد و دم گوش جیمین که همچنان در حال میکیدن نیپل کوک و لمس کردن رونش با دستاش بود ، زمزمه کرد:
_لباسات رو در بیار بیبی.
با صدای بم تهیونگ دم گوشش مطیعانه حرفش رو گوش کرد ؛ وزنش رو از روی کوک برداشت ، کمی از روش کنار رفت و مشغول در آوردن لباساش شد.
در همین تایم کوک که در حال نفس نفس زدن بود به تهیونگ که با چشمای خمارش در حال برنداز کردن اندامش بود خیره شد.
تهیونگ لیسی به لبش زد ، خم شد و لباهاش رو به لب های کوک کوبید و خشن بوسید.
گازی از لب بالایی کوک گرفت و زبونش رو وارد دهن کوک کرد و مثل جیمین تمام نقاطش رو با زبونش چشید.
از لباش جدا شد و بدون توجه به لب های سرخ شدهی کوک ، با حرص دم گوشش زمزمه کرد:
_خیلی زیبایی کوک... تحمل رو ازم میگیری لعنتی.
قسمتی از ترقوهی کوک رو بین دندون های تیزش گرفت و مکید ، طوری که مطمئن شه جاش تا چند روز بمونه.
حالا کوک روی هر دوتا از ترقوه هاش لاو مارک های ددی هاش رو داشت و میدونست که قراره عاشق اون کبودی ها شه.
ناله هاش بلندتر شد وقتی تهیونگ نیپلش رو وارد دهنش کرد و شروع کرد به مکیدنش؛ چون فاک ، اونا فهمیده بودن کوک روشون حساسه و باعث لذت و دل پیچش از سر لذت میشه.
چنگی به شونه های تیهونگ زد و نالید:
+عاااح ددی ..بیشتر.
اما با عقب رفتن تهیونگ و حس نکردن اون لذت لعنتی بغضش گرفت و و دستاش رو به طرف تهیونگ دراز کرد تا کارش رو ادامه بده.
جیمین که حالا کاملا لخت شده بود ، به بی قراری بیبیش لبخندی زد و خودش رو بین تهیونگ و کوکی جا داد.
دست هاش رو روی پهلوهای کوک گذاشت و گفت :
×بچرخ بیبی ، قراره من لذت بیشتری بهت بدم.
KAMU SEDANG MEMBACA
FREEZ🍼
Vampirجونگ کوک یه بچه ی 15 ساله است که طی یه تصمیم احمقانه از باری که به زور فرستاده میشد تا برای مردم برقصه فرار میکنه اون توی سرمای زمستون با لباس نازکی نشسته بود تو خیابون گریه میکرد که با دو تا مرد جذاب ددی طور که یکیشون خودش رو لوسیفر و اون یکی خود...