part9

29 6 0
                                    

بعد از مراسم سالگرد وقتی داشت با مادرش به خونه برمی گشت هوسوک،واسش آدرس و ساعت دکتر کیم نامجون را فرستا ه بود. نوبتش واسه ۶ عصر بود و وقت داشه که کمی استراحت کنه.
وارد خانه شد و به سمت اتاقش رفت روی تختش نشست و گوشیش را روی ساعت گذاشت تا دیر نکنه واسه قرارش.
سرش را روی بالشت گذاشت و به سرعت برق پلکاش سنگین شد و به خواب رفت.
صدا ها.....این بار واضح تر شنیده می شد و بدون هیچ اتفاقی داشت به فردی ناشناس نزدیک می شد اما موقعی که دست فرد را گرفت و ناگهان مادرش را کنار خودش دید. و با نیرویی دور شد و باز هم از از خواب پرید. نگاه به ساعت کرد ، هنوز وقت داشت پس تصمیم گرفت یه دوش بگیره و بعد آماده شه.

از ماشین پیاده شد و به سمت طبقه چهارم رفت . در مطب را باز کرد

+سلام

-سلام بفرمایید

+ببخشید من ساعت ۶ با دکتر کیم قرار داشتم

منشی نگاهی به دفتر نوبت دهی کرد و با لبخند روبه جیمین کرد

-بله به نام اقای پارک .لطفا منتظر بمونید
جیمین رفت روی صندلی سفید و سبز نشست

+اقای پارک بفرمایید داخل

جیمین سری تکون داد و وارد اتاق شد

-روز بخیر

+سلام ، بفرمایید بشینید

جیمین به اطاعت از حرف دکتر نشست

+خب مشکل شما چیه

-من امسال دوباره خواب فردی ناشناش را دیدم و هر بار که سعی میکنم بفمم کیه در خوابم با یک اتفاقی ازش دور میشم.

+در زندگیت اتفاقی افتاده که خیلی روحیه ات را خورد کنه ؟

-بله ۱۰سال پیش پدرم را از دست دادم

+به پدرت وابسته بودی

-بله

+شاید به خاطر وابستگیت به پدرت باشه خواب هات. این مدل خواب ها را چه زمان هایی میبینی
جیمین کنی فکر کرد. حالا که فکر می کرد هر سال یک روز قبل از مراسم سال پدرش . با هیجان روبه دکنر کرد

-اقای دکتر این مدل خواب ها را هر سال یه روز قبل از مراسم سال پدرم میبینم . می تونه معنی خاصی داشته باشه؟

نامجون متعجب کمی مکث کرد

+بله شاید پدرتون می خواهد به شما مفهومی را برساند!!

نامجون سعی کرد سوالات دیگه هم از جیمین بکنه تا در روند درمانش کمکش کنه.
بعد از سوالات فراوان نامجون از جیمین زمانی که به سوالی که جیمین ازش می ترسید را دکتر کیم پرسید

+اقای پارک می تونید شب حادثه را برام با جزئیات تعرف کنید ؟

جیمین بعد گذشت ۱۰ سال هنوز آمادگیش را نداشت .نامجون که شاهد قیافه مضطرب جیمین بود
+اگر براتون هنوز سخته مشکلی نیست . خب زمان این جلسه مون به پایان رسید. هفته دیگه می بینمتون. فقط من فعلا نمی دونم دازو لازم دارید یا نه ولی به شما پیشنهاد می کنم هر روز قدم بزنید و با دوستانتان بیشتر وقت بگذرونید

***************
کامنت و ووت بگزازید تا انرژی بگیرم💗

Just youWhere stories live. Discover now