برای باز کردن چشم هاش هیچ نیرویی نداشت ولی تمام سعیش را کرد و موفق شد اتاقش را ببینه . نگاهش را چرخوند در محیط اتاقش . زنی را دید که درحال پلنسمان کردن دست مادرش بود . پدرش کناز پنجره اتاقش ایستاده بود و به بیرون نگاه می کرد و جیمین هم درحال صحبت با فردی که روپوش پزشکی به تن داشت بود.
نفس عمیقی کشید که پدرش متوجه شد پسرش بهوش آمده . هیون بین به سمت تخت جین رفت و روی تخت نشست.+جین پسرم ....خوبی..صدامو میشنوی؟
با خطاب شدن جین توسط هیون بین، جیمین و جی هیو به طرف تخت جین رفتند . جی هیو کنار جین نشست. دکتر به طرف پدر جین رفت و با خداحافظی کوتاهی از اتاق خارج شد و هیون بین برای بدرقه دکتر رفت.
+مامان دستت
-چیزی نیست تو فقط خوب شو
دست جی هیو به خاطر اینکه جین را موقعی که بیهوش شده بود تکان داده بود یا بلندش کرده بود با شکسته های گلدون بریده بود.
دو ساعت گذشته بود ،جین کمی بهتر شده بود و به درخواست خودش بعد از تمام شدن سرمش ، خواسته بود که تنها باشه و خودش را حبس کرده بود. به تختش تکیه داده بود و زانو هاش را خم کرده بود ، سرش را به پایین خم کرده بود و به عکس هایی که با چانیول گرقته بود نگاه می کرد و قطره قطره اشک هاش روی صفحه نمایش گوشیش می ریخت . متوجه صدای جیمین شد که پشت در اتاقش نشسته بود . جیمین امشب قصد نداشت که خونه اش بره و به مادرش خبر داده بود که امشب پیش جین می مونه.
+جین درو باز کن
-جیمین برو نمی خوام کسیو ببینم
+اگه در را باز نکنی تا صبح همین جا میشینم
جوابی نشنید
+حداقل از هونجا بگو قضیه چیه ؟؟چرا با خودت این جوری می کنی؟
با هق هق هاش تصمیم گرفت کمی از درد خودش کم کنه
-چا.....چانیول یه هفته هست خبری ازش نیست.
+چرا خودت را به خاطر اون اذیت میکنی
-جیمین اون اون همه دنیای منه مگه میشه بهش اهمیت ندم
+باشه باشه آروم باش . امشب راذخوب استراحت کن
اون شب بعد از مکالمه کوتاه جیمین و جین دیگه جین با کسی حرف نزده بود حتی تهیونگ.
ساعت۸ صبح
همه سر میز نشسته بودند به جز جین و مشغول خوردن صبحانه بودند که تلفن خونه زنگ خورد . جیمین بلند شد و رفت تا تلفن را جواب بده
+بفرمایید منزل آقای کیم
-من تهیونگم دوست جین . جین یه هفته هست که هر چی زنگ میزنم جوابمو نمیده. اتفاقی افتاده؟
جیمین محو صدای بم و نگران مرد پشت تلفن شده بود ، بدنش گرم شده و حالا با صدای پشت تلفن شروع به صحبت کردن کرد
-الو...الو
+بله . جین مشکلی براش پیش اومده و یه چند وقتی درگیره کاریه
-پس هر وقت تونست بگید یه زنگ به من بزنه.ممنون
+باشه. خواهش می کنم
تلفن را قطع کرد و به سمت عمه و شوهر عمه اش رفت.
+کی بود جیمین؟
-اقایی به نام کیم تهیونگ گفت که از جین خبر نداشته و نگرانش بوده
بعد جیمین از از هردو نفر خداحافظی کرد و از خانه خارج شد تا به مطبش بره.
جین چشم هایش را باز کرد، چشم هاش پف کرده بود و لب هاش خشک شده بود . هوا خانه به طرز فجیهی خفه بود و باید هر چه سریع تر خونه را ترک میکرد.**************
های گایز
اگر تا ایجا با من بودید باید بگم که قراره با نامجین به ویمین برسیم
و سپ هم به زودی با ویمین میاد😘
YOU ARE READING
Just you
Romanceخلاصه داستان: راز های زندگی پیچیده است و انسان ها ناتوان در فهم اسرار رازها. در پیچیدگی راز های تاریک تنها عشق جولنه می زند در بین آن تاریکی ها عشق روشن کننده دل ها می شود اما جوانه عشق دو گلبرگ دارد و گاهی تنها با یک گلبرگ متولد می شود. جوانه با نو...