Chapter One: It All Started..

255 44 22
                                    

سلام.
این بوک ترجمه هست و آپدیتش بستگی به حمایت شما داره چون وقت زیادی صرفش میشه.
پی ممنون میشم که حمایت کنید🤍
______

هری به همراه رون پشت کلاس کمین کرده بود، درحالیکه دعا می‌کردند که با همدیگه بیوفتن.

"آه، دراکو!" اسلاگهورن با خوشحالی فریاد زد:"بزار ببینیم.."
دراکو مالفوی یه قهرمان لعنتی بود. بالاخره اون کسی بود که چوبش رو برای هری انداخته بود وقتی هری میخواست ناگینی رو بکشه. همچنین اون جون هری رو توی عمارت مالفوی با دروغ گفتن به پدرش نجات داد وقتی پدرش ازش میخواست تا هویتشو آشکار کنه.

هری غرغر کرد:"اوه، میدونم."

"هری بدو بیا اینجا، بد خلقیتو تمومش کن. من مطمئنم که شما دو تا خیلی خوب با هم کنار میاید."

هری آه کشید و به سمت گروه کوچکی از دانش آموزانِ روبه روی اسلاگهورن رفت. نگاه ترحم انگیز رون رو نادیده گرفت، با سرعت از کنار مالفوی رد شد و رفت تا از گنجه مواد اولیه برای طلسم وریتاسروم رو تدارک ببینه.

[طلسمی که باعث میشه فرد راست بگه]

همینکه هری درچستاش تا لبه پر از مواد شد، با احتیاط به سمت میز مالفوی رفت. همشو روی میز کوبید و مالفوی شانه خالی کرد.

"مشکلی هست؟" هری با مهربونی پرسید.

"معلومه که نه" مالفوی با پوزخند انتقام آمیزی بیان کرد، موهای بلوندش آروم به سمت چشم های جیوه ایش تاب خوردن.

"خوبه."

هری کتاب معجونشو با ولع ورق میزد و سعی داشت صفحه دستورالعمل درست کردن وریتاسروم رو پیدا کنه. پنج دقیقه بعد، مالفوی اونو از زیر قاپید و زیر یه ثانیه صفحه درست رو آورد. هری با دهان باز نگاهش کرد و اون آه کشید.

مالفوی با غرغر بهش گفت:"واقعا نمیتونی بخونی پاتر؟ روی تخته شماره صفحه رو گفته، توی احمق!!"

هری سرشو بلند کرد، و کاملا مطمئن، صفحه شماره سیصد و نود و هفت با دست خط تمیز اسلاگهورن روی تخته نوشته شده بود.

"حالا هر چی" مالفوی مختصر گفت، گونه هاش(هری) رنگ عجیبی گرفت. مالفوی غرغر کرد.

"خیلی خب پاتر، تو این کرم پوستی هارو خرد میکنی و منم این شاخ های یونیکورن رو له میکنم."

دراکو توضیحشو داد و هری ناراضی بود.

اعتراض کرد:"چرا تو‌ باید تصمیم بگیری؟"

دراکو با خودش خندید و صدای عمیق هری رو به لرزه انداخت.

"راستشو بگو پاتر، اصلا میدونی باید چیکار کنی؟"

هری لحظه ایی درباره اش فکر کرد و‌ نتیجه گرفت که از اونجایی که جوابش نه هست احتمالا نباید جواب سوال مالفوی رو بده.
هری فقط نالید و با بد خلقی شروع کرد به تکه کردن کرم ها. چاقو هی و هی روی بدنشو برش میداد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 24, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

tied to him | Drarry [Persian Translation]Where stories live. Discover now