تلافی

811 155 88
                                    

هوسوک بعد از رفتن اعضا به سمت جیمین رفت تا پتوی روش رو مرتب کنه. اونا تصمیم گرفتن امروز جیمین و جونگکوک رو بیدار نکنن چون محض رضای گاد, کی میتونست با این حال و وضعیت به اهنگ و رقص فکر کنه... وهمینطور هوسوک داوطلبانه گفت پیششون میمونه تا تنها نباشن... اون حتما باید با دوتاشون صحبت میکرد.

بعد از مطمئن شدن از عمیق بودن خواب جیمین, به سمت اتاق جونگکوک رفت... باید میدید توی چه وضعیه.

با شنیدن صدای تیک باز شدن در نفس عمیقی کشید... شاید چون فکر میکرد مثل این چند وقت قراره با در قفل شده مواجه بشه. جلو رفت و روی تخت نشست. از طرز نفس کشیدن مکنشون متوجه شد که بیداره و وانمود میکنه خوابیده... درهرصورت مهم نبود چون حتی اگه اون پسر خواب میبود هم قرار بود توسط هوسوک بیدار شه.

+جونگکوک؟... هوسوک صداشو صاف کرد و سعی کرد با لحن همیشگیش پسر رو صدا بزنه.

با نگرفتن جوابی دوباره به حرف اومد: جونگکوکا... باید حرف بزنیم. میدونم بیداری پس لطفا لطفا بجای فشردن چشمات رو هم, بشین.

جونگکوک با فهمیدن اینکه تلاشش بی نتیجه بود, کلافه روی تخت نشست و با حالت پرسشی به هیونگش نگاه کرد.

+جونگکوک... باید حرف بزنیم... هوسوک سعی کرد لحنشو کمی جدی تر کنه.

_باشه, حرف بزنیم... جونگکوک با صدای گرفتش جواب داد.

+فکر کنم خودتم بدونی که ما هممون از کاری که دیشب انجام دادی, خبر داریم.

جونگکوک دوبار سرش رو به نشونه تایید بالا و پایین برد.

+میتونم بپرسم چرا بوسیدیش؟

جونگکوک کلافه شد. چرا اونها فقط جونگکوک رو بازخواست میکردن؟... چرا با اینکه جیمین اولین کسی بود که خیانت کرد ولی چیزی بهش نمیگفتن؟... چرا هیچکس درکش نمیکرد؟

جونگکوک اون روزها عصبی تر از هروقت دیگه ای بود پس بی ملاحظه و بدون فکر به اینکه هوسوک هیونگیه که همیشه ازش حمایت میکنه صداشو بالا برد: دلم خواااست هیوونگ. دلم خواااست برم یه دخترو ببوسممم.

جونگکوک حتی نمیدونست چی داره میگه. اون فقط میخواست صداش به جیمین برسه و تلافی کنه... اون میدونست جیمین هم توی خوابگاه مونده: اصلا میدونی چیه هیووونگ؟... من دلم یه ممه خواست تا توی دستم جا بگیرههه نه یه چیزه تخت! و باید بگم هیونننگ... باید بگم خیلی خوب بووود.

جونگکوک خودش هم میدونست داره زیاده روی میکنه... ولی امان از وقتی که ادم ها عقلشون رو به دست قلب و زبونشون بسپارن... قلب و زبون... دوتا از تاثیرگذار ترینها!

هوسوک شوکه شده بود... جونگکوک داشت چی میگفت؟... اصلا چی شد یهو؟... مگه... مگه جونگکوک جیمین رو دوست نداشت؟ پس این حرفهای مضخرف چی بودن که از دهنش خارج میشد؟

(Damn chocolate)شکلات لعنتیWhere stories live. Discover now