6📽

2.8K 428 37
                                    


¥بچه ها واقعا چتونه؟۲۰ دقیقه ست منتظریم شما همو بغل کنین

تهیونگ و جونگکوک واقعا خجالت زده بودن،تو کل پرونده ی کاریشون کاری نبود که نتونسته باشن انجام بدن،و حالا اینجا توی آشپزخونه ی تهیونگ با سردرگمی همو نگاه میکردن

٪خسته شدن خب بشینین براتون قهوه درست کنم

€ما تازه شروع کردیم جنی خسته شدن معنی نداره

£من یه نظری بدم؟

¥چی؟

یونگی رو به تهیونگ و جونگکوک گفت:

£مگه شما از هم متنفر نیستین؟

+چرا خیلی زیاد

_همینی ‌که این گفت

£خب،اگه این بار نتونین همو بغل کنین میندازیمتون تو حموم درم قفل میکنیم

قیافه همه پوکر شد ولی هوسوک با افتخار و شادی زد رو شونه ی یونگی

¥آفرین پسر همینه،همیشه پیشنهادای خوب میدی

_اینا واقعا رد دادن

+موافقم

بعد از اعلام موافقتش با تهیونگ با تعجب بهش زل زد
اصلا حواسش نبود داره با کی موافقت میکنه
تهیونگم با همون فیس متعجب به جونگکوک زل زد
بعد یهو هر دو نگاهاشونو گرفتن

¥بریم،صدا دوربین حرکت

تهیونگ با عجله سمت جونگکوک رفت و تو یک قدمیش ایستاد
چندبار سعی کرد بغلش کنه ولی نتونست،یک مانعی وجود داشت،نمیدونستن چه مانعی ولی این دو نفر نمیتونستن با هم سکانس عاشقانه بگیرن

¥کات،ازتون متنفرم

یونگی داد زد:
£اجرای بند یک

همه با تعجب بهم نگاه کردن

£اجرای بند یک

€چی میگی زبون بسته؟

£ای بابا میگم بندازینشون تو حموم

_شما که اون موقع جدی نبودین؟

تهیونگ در حالی گفت که پشت جونگکوک قایم شده بود

¥چرا اتفاقا خیلیم جدی بودیم،سه نفر بیان کمک





کف حموم در دورترین نقاط ممکن از هم نشسته بودن
بدون گوشی ،بدون بالشت،و بدون غذا،برای دو ساعت فاکی

+همش تقصیر توعه

_خفه شو،دست خودم نیست که انقد ازت بدم میاد

+من بیشتر

_من خیلی بیشتر

+باشه تو بیشتر،فقط اون صدای نحستو خفه کن

جونگکوک چشماشو بست و سرشو به دیوار پشت سرش تکیه داد

تهیونگ بلند شد و شروع به درآوردن لباساش کرد
جونگکوک چشماشو باز کرد و فریاد زد:

unexpected love     / کامل شده/Où les histoires vivent. Découvrez maintenant