13📽

2.7K 421 58
                                    

بعد از سی دور بازی کردن و باختن های متعدد جونگکوک بالاخره جونگکوک تسلیم شد و دسته رو پرت کرد تو بغل تهیونگ

_ جونگکوک تو به درد همون نقاشی میخوری

+بازم ۴ دور ازت بردم

با تخسی گفت و روشو برگردوند

_آیگووو حالا ناراحت نشو یاد میگیری

+ناراحت نیستم

جونگکوک رفت تو اتاقش و درم بست
خودشو رو تخت پرت کرد و زد زیر گریه
باختنش تو بازی بهانه ای شد تا همه ی درداشو از طریق اشک بیرون بریزه

تهیونگ دنبالش رفت
درو به آرومی باز کرد و با جونگکوکی مواجه شد که سرشو برده تو بالشت و شونه هاش میلرزه

_جونگکوک؟

+برو بیرون تهیونگ

با صدای خفه ای گفت

_گریه میکنی؟

جونگکوک چون داشت تو بالشت خفه میشد پشت به تهیونگ به پهلو تو خودش جمع شد

تهیونگ رفت نزدیکش و کنارش رو تخت نشست

+تهیونگ برو بیرون دلم نمیخواد اینجا باشی

تهیونگ بی توجه بهش نزدیک شد

_جونگکوک؟به خاطر بازی ناراحتی؟ببین من چند ساله دارم بازی...

+احمقی ؟به خاطر یه بازی مسخره باید ناراحت باشم؟

_پس چرا اینجوری شدی؟

+نمیدونم

_یه لحظه برگرد

+نمیخوام،دوس ندارم اشکامو ببینی

تهیونگ دستشو رو شونه جونگکوک گذاشت و فشار آرومی بهش وارد کرد

_همه چی درست میشه،تو دوباره میدرخشی،متمئنم بعد از پخش اولین قسمت همه چی به روال قبل برمیگرده

جونگکوک برگشت و نگاه اخمالو و عصبانی اش رو به تهیونگ داد

+و توی عوضی میخواستی کنار بکشی و منو تو این وضعیت تنها بزاری

_به هر حال که نتونستم

+اگه میتونستی کنار میکشیدی نه؟

_آره،ولی انگار کارما طرفدار توعه جئون

جونگکوک تکخندی زد و روشو برگردوند

+برو بیرون میخوام بخوابم

_شب بخیر

.
.
.
.

۵ صبح با زنگ های پی در پی آیفون بیدار شدن

جونگکوک زودتر به آیفون رسید و تهیونگ کنارش ایستاد

_کیه این وقت صبح

جونگکوک به پایه ی دوربین که تو آیفون دیده میشد اشاره کرد

+مشخص نیست؟

unexpected love     / کامل شده/Donde viven las historias. Descúbrelo ahora