15📽

2.6K 370 29
                                    

€الو تهیونگ؟

_چی شده جیمین

€چیزی نشده،به مناسبت انتشار موفقیت امیز قسمت اول امشب شام میریم بیرون،به جونگکوکم خبر بده

_خودت زنگ بزن بهش

€چرا؟باز دعوا کردین؟

_نخیر،آقا خواهر دسته گلمو گرفت

€پشمااام واقعا؟

_شوخی دارم باهات؟

€پس به جفتشون بگو بیان،بای

.
.
.

تهیونگ برگشت خونه و قبل برگشتن هزار بار با صدای بلند سلام کرد که یه وقت صحنه ی ناجوری از خواهرش و جونگکوک نبینه

+تهیونگ چته؟چند بار سلام میدی؟

_عه جونگکوک اینجایی؟جنی چی شد؟

+اوکی داد،مرسی تهیونگ،جبران میکنم

_جبران تو رو نخواستم،امشب شام با بچه ها میریم بیرون،با جنی بیاین

+بیا با هم بریم دیگه

_من خودم جدا میرم،بیاین

با لحن محکمی گفت و خودشو روی کاناپه پرت کرد

جونگکوک شونه ای بالا انداخت و رفت کنارش نشست

_کجاست جنی؟

+حموم

چشمای تهیونگ گرد شد

_وایستا دو ساعت از اعترافتون بگذره حداقل،هول بدبخت

+نه نه اونجوری که فکر میکنی نیست

_چجوریه پس؟

+فقط میخواست دوش بگیره

.
.
.




همشون دور میز گرد رستوران سنتی جمع شده بودن و روی زمینش نشسته بودن(از این رستورانا که میزای کوتاه داره باید رو زمین بشینی)

¥خببب امشب به مناسبت انتشار اولین قسمت اینجاییم،هر چقد دوس دارین بخورین،مهمون من

همه هووو کشیدن

£جونگکوک اینترنتو دیدی؟با همین یه قسمت ورق برگشته

+واقعا؟مردم چقد بی ثباتن

#بچه ها حالا که اینجاییم من میخواستم یه چیزی بگم

دست نامجونو گرفت و قفل شده توی دست خودش روی میز گذاشت
همه در سکوت منتظر بودن

#من و نامجون قرار میزاریم

یهو ابجو پرید تو گلوی لیسا و جنی محکم پشتش زد

٪چی شدی؟

=فقط تعجب کردم

¥هی تبریک میگم،واقعا بهم میاین

+جین من الان باید بفهمم؟

&خودمونم خیلی وقت نیست فهمیدیم جونگکوک

€خیلی مبارکه،اولین کاپل جمعمون

_یکی دیگه م داریم

جنی با ابروهاش اشاره میکرد تهیونگ چیزی نگه ولی تهیونگ خنگ تر از این حرفا بود

£شما از کجا فهمیدین من و جیمین تقریبا رو هم کراش داریم؟

یهو جمع توی سکوت فرو رفت
جیمین تقریبا زیر میز رفته بود و یونگی با قیافه گیجش همچنان به افراد شوکه تو جمع نگاه میکرد

تهیونگ با صدای ضعیفی گفت:

_منظور من شما نبودین

£چی؟پس...او شت...جیمین بیا بالا لو رفتیم

جیمین از همون پایین رون پای یونگی رو بیشگون محکمی گرفت

هوسوک مشروبارو توی لیوان ریخت و همه برداشتن

¥پس به سلامتی کاپلاموووون

.
.
.

&امشب میای خونه من؟

#بیام؟

&بیای؟

هر دو هول شده بودن و دلیلشم اتفاقی بود که قرار بود برای اولین بار بینشون بیوفته

#نامجون!

&آره،خب،ینی...اگه بیای خوب میشه

سوار ماشین نامجون شدن و نشستن
دست آزاد نامجون بین راه روی رون ورزیده ی جین میچرخید

جین استرس داشت و پوست لبشو میکند ،
لازم بود بگه باکره ست و هیچی بلد نیست؟

.
.
.

بقیه همچنان توی رستوران نشسته بودن و همشون در مست ترین حالت ممکن به سر میبردن
جنی به لیسا تکیه داده بود و کنار گوشش چرت و پرت میگفت
یونگی و جیمین و هوسوک ردیفی مثل دومینو روی هم افتاده بودن
و تهیونگ و کوکی
ناپدید شده بودن...!










خوابم میاد
ببخشید کم بود
برای پارت بعد،اسمات نامجین میخواین آیا؟
و تهکوکم که ناپدید شدن...😁

ووت و کامنت یادتون نره
امروز ظهر پارت بعد آپ میشه
دوستون دارم💚💜💚💜

unexpected love     / کامل شده/Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ