-من دقیقا از کجا باید میدونستم که قراره زندانی بشم؟
-همون موقع که فکر تعقیب کردن من، تو اون مخ آکبندت افتاد باید فکر اینجاش رو میکردی.
یونگی گفت و بعد بدون توجه به غرغرهای جیمین، مشغول پاک کردن عدسی عینکش شد.
-یعنی یه شارژر تو این خرابشده پیدا نمیشه؟
-سهون خوابه، جونگکوک هم سرکلاسش. پس... نه؟
نگاهی بیمعنی به جیمین انداخت. مرد کوچکتر دست چپش رو به پهلوش تکیه زده و با دست دیگه موبایل خاموش شده رو نگه داشته بود. این در حالی بود که یونگی جواب دلخواه مرد رو بهش نمیداد و با دستهای برگه که جیمین از محتوای اون بیخبر بود، جلوی تلویزیون نشسته و به اخبار گوش میکرد.
-تو نداری؟
-دارم.
-چی؟!
جیمین با چهرهای مبهوت به مرد نگاه کرد.
-من دارم ولی نمیدم.
از شدت کلافگی دستش رو روی صورتش کشید و بعد از چند لحظه مکث نفسش رو بیرون فرستاد. یونگی در سکوت سنگین اتاق به کارهای عجیب غریب جیمین زل زده و منتظر حرکت بعدی مرد بود.
-من بیرون از اینجا یه عالمه کار دارم.
جیمین بعد از سکوت چندثانیهای اعلام کرد. به دنبالش یونگی، کلمهای مثل باشه زمزمه کرد و اینبار مشغول مطالعهی برگههای عزیزش شد. دستش رو لای موهاش فرو کرد و چنگ محکمی به ریشهی موهاش زد. با نتیجهگیری اینکه قرار نیست از یونگی کمکی بهش برسه، قدمهای محکمش رو به سمت در عمارت برداشت.
-برو به درک.
طوری گفت که صداش به مرد بزرگتر برسه و لحظهای بعد با بیرون رفتن از عمارت، در بزرگ و سنگین رو به چارچوب کوبید.
نگاهش رو از در بسته شده توسط جیمین گرفت و به دکتری داد که در حال پایین اومدن از پلهها بود. از دور میشد قیافهی درهم مرد رو دید.
-اتفاقی افتاده؟
بعد از گذشت نیم دقیقه با نشستن پزشک، درست روبهروی خودش، پرسید. بلافاصله مرد میانسال، با لحنی ناامید و خسته جواب داد.
-نمیشه آقای مین.
-چی نمیشه؟
-این مقدار از شاتهایی که بهش تزریق میکنم، خطرناک و ریسکپذیره. یا باید دُز تزریق رو پایین بیاریم یا از حجمش کم کنیم.
عینکش رو از روی صورتش برداشت و بیحوصله روی میزِ جلوی پاش پرت کرد.
-دلیلی برای اینکار نمیبینم.
-ممکنه قلبش از شدت ضربان استپ کنه!
پزشک با لحنی عصبی هشدار داد. متقابلا صدای یونگی بالا رفت.
KAMU SEDANG MEMBACA
𖣐Chocolate Puppy
Fiksi Penggemar♡♡♡ +اولاً که من لوس نیستم مستر، فقط خیلی دوست دارم. بعدش هم چرا ورزش کنم؟ بدنم خیلی هم رو فرمه! با ترس چشمهاش رو باز کرد و با دیدن دو چشمی که با اخم بهش زل زده بود، فریاد نه چندان آرومی کشید و از تخت پایین افتاد. +حالت خوبه مستر؟ ♡♡♡ name: Chocola...