سکوت، جو حاکم رو سنگین کرده و باعث استرس جونگکوک شده بود. کنار جیمین ایستاده و دست مرد رو محکم گرفته بود. هیچکس احتمال پیدا شدنِ سروکلهی وکیل پدرش، اون هم این موقع از شب رو نمیداد.
-حتی اگر ظرفیت همهی هتلهای سئول تکمیل شده باشه، انقدری آشنا و نفوذ داری که میتونستی بهترین جای شهر رو برای موندن انتخاب کنی.
بالاخره این یونگی بود که سکوت رو شکست و همونطور که با نگاهی معنادار به وکیل زل زده بود، دستهاش رو توی هم گره کرد. به دنبالش، مرد میانسال با پوزخند کمرنگی جواب داد.
-من نیومدم که بمونم. بهتر نیست که بذارید توضیح بدم؟ امروز برای من پر از اتفاقهای عجیب و خستهکننده بود اما بالاخره تونستم خودمو برسونم...
سرش رو تکون داد و گوشهی ذهنش یادداشت کرد تا پاداش اون هکر رو بیشتر کنه. روی پاش چرخید و با قدمهای کوتاه اما محکمش به سمت کاناپههای راحتی رفت. مقابل نگاههای سه مرد روی کاناپهی تک نفره نشست و لحظهای بعد با دست به روبهروی خودش اشاره کرد.
-میتونم چند دقیقه از وقتم رو صرف کنم.
مرد سریعا خودش رو به یونگی رسوند و مقابلش نشست. با عجله مشغول باز کردنِ قفلهای کیفش شد.
-خیلی طول نمیکشه.
جیمین و جونگکوک فقط با نگاههای گنگ به دو مرد چشم دوخته بودن چون تشخیص اینکه مردِ غریبه، همون وکیل باشه، براشون سخت بود.
-جیمینا نمیشینید؟
یونگی با لحنی که به طور عذابآور و جدیدی، مهربون شده بود، خطاب به مرد لب زد.
-اوه! چرا چرا....
تندتند زمزمه کرد و بلافاصله دست جونگکوک رو کشید. دقایق بعدی به سکوتِ دوبارهی جمع و مطالعهی طولانی مدت یونگی گذشت. برگههایی که اون مرد غریبه به دست یونگی داده بود، اخمی نامفهوم بین ابروهاش نشونده بود.
-راستی شما منو میشناسید؟
وکیل خطاب به جیمین و جونگکوک لب زد.
-نه خب، معرفی نکردید!
جیمین جواب داد. بلافاصله مرد دستش رو جلو برد و همزمان شروع به معرفی کردنِ خودش کرد.
-من کیم جونمیون هستم. وکیل سابقِ پدر آقای مین و برادرشون.
یونگی در سکوت مشغول خوندن اون برگههای لعنتی بود و به چهرهی مات جیمین هیچ توجهی نمیکرد. از جونگکوک هیچ خبری نبود. تا لحظاتی قبل ناخنهاش توی دست جیمین فشار داده میشد اما حالا دستش توی دستهای مرد شل شده بود.
-پارک جیمین هستم... دوست جونگکوک...
همونطور که دست گرم مرد، دستش رو تکون میداد، زمزمه کرد.
YOU ARE READING
𖣐Chocolate Puppy
Fanfiction♡♡♡ +اولاً که من لوس نیستم مستر، فقط خیلی دوست دارم. بعدش هم چرا ورزش کنم؟ بدنم خیلی هم رو فرمه! با ترس چشمهاش رو باز کرد و با دیدن دو چشمی که با اخم بهش زل زده بود، فریاد نه چندان آرومی کشید و از تخت پایین افتاد. +حالت خوبه مستر؟ ♡♡♡ name: Chocola...