-آقای پارک پیداش کردم!
یک نفر از افرادی که کارگردان مامور کرده بود تا زنجیر رو پیدا کنن، خطاب به جیمین فریاد زد. با بیحوصلگی از روی صندلی کوتاهِ کارگردان بلند شد و به سمت اون مرد رفت.
-کجا پیداش کردی؟!
-به نظر میاد گریمور زنجیر شما رو با وسایل خودش اشتباه گرفته بوده. وقتی زنجیر رو توی وسایلش پیدا کردیم، گفت از این موضوع بیخبر بوده.
زنجیر رو پس گرفت و بلافاصله دور گردنش بست.
-مهم نیست.
همزمان که به سمت در خروجی میرفت، لب زد. بعد از ربع ساعت، با بیرون رفتن از کمپانی نفس راحتی کشید. کنار خیابون ایستاد و بیخیال دستش رو تکون داد تا با دمدستیترین ماشین، خودش رو به خونه برسونه. بالاخره یکی از ماشینها سوارش کرد و جیمین، تصمیم گرفت با تهیونگ تماس بگیره.
***
+نه مستر هیچ مشکلی نیست.
عینکش رو از روی صورتش برداشت و روی میز انداخت.
-قرار بود پای تو به همچین جاهایی باز نشه کوک!
+میدونم مستر ولی چون هیونگ نبود، من باید به جاش کارهای اینجا رو انجام میدادم.
اخم پررنگی روی ابروهاش جا خوش کرد.
-مگه داری چیکار میکنی؟!
کمی مکث کرد. با سکوت جونگکوک، صفحهی گوشی رو چک کرد تا مطمئن بشه که تماس قطع نشده.
-گفتم داری چیکار میکنی کوک؟! اصلا نگو؛ من همین حالا میام دنبالت.
+نه مستر! نیا!
موبایل رو روی حالت اسپیکر گذاشت و از پشت میز بلند شد.
-همین الان میرم و مرخصی ساعتی میگیرم. میام دنبالت؛ حالا!
+من به نامجونهیونگ میگم بهت مرخصی نده.
جونگکوک با بدجنسی از پشت تلفن، اعلام کرد.
-استعفا میدم.
+مستر!
-حرفی نباشه.
کتش رو از روی جالباسی برداشت و تنش کرد.
+ولی یونگیهیونگ یک ساعت دیگه اینجاست! تا هیونگ نیاد، من خونه نمیام.
-منظورت چیه؟! مگه یونگی هنگکنگ نبود؟
گوشی رو از روی میز برداشت و از حالت اسپیکر درآورد.
+نه مستر! امروز صبح برگشت. من باید برم تهته هیونگ، فعلا.
بدون اینکه منتظر جوابی از تهیونگ باشه، تماس رو قطع کرد.
-یونگی برگشته...
BINABASA MO ANG
𖣐Chocolate Puppy
Fanfiction♡♡♡ +اولاً که من لوس نیستم مستر، فقط خیلی دوست دارم. بعدش هم چرا ورزش کنم؟ بدنم خیلی هم رو فرمه! با ترس چشمهاش رو باز کرد و با دیدن دو چشمی که با اخم بهش زل زده بود، فریاد نه چندان آرومی کشید و از تخت پایین افتاد. +حالت خوبه مستر؟ ♡♡♡ name: Chocola...