اووپس

760 150 67
                                    

درسته که تصمیم گرفتن به هم فرصت بدن ولی این توی قرارهاشون نبود که توی یه اتاق بمونن و البته که جیمین هم نمیزاشت این اتفاق بیفته... حتی اگه مجبور به خوابیدن توی اتاق مهمان میشد... هرچند که خودشو مجبور به خوابیدن توی اتاق کوچیک مهمان نمیکرد و اونی که باید اونجا میخوابید جونگکوک بیچاره بود!

بعد از انتقال وسایلشون از خوابگاه به خونشون, حالا هردو دست به سینه ایستاده بودن تا به یه نتیجه کاملا منطقی برسن.

: من بزرگترم پس حق انتخاب دارم و اتاق اصلی میشه برای من!

+ نخیر اینطور نیست... این خیلی غیرمنطقی به نظر میرسه.

: پس میگی چیکار کنیم؟

جونگکوک قیافه پلیدی به خودش گرفت و به سوال جیمین جواب داد: پس میگم حالا که هردومون دوست داریم توی اتاق اصلی بمونیم نظرت چیه هردومون بریم اونجا جیمین شی؟

جیمین با ظاهری ساختگی به عصبانیت <یااا> گفت و همزمان مشتی به بازوی جونگکوک زد.

جونگکوک خندید: شوخی کردم جیمینی... اصلا بیا سنگ کاغذ قیچی کنیم.

: باشه قبوله.

.

.

.

.

خودشو روی تخت پرت کرد و با تلاشه فراوون تونست جلوی اون نیشه بازش رو بگیره... ولی با یاداوری دوباره اتفاقی که افتاده بود اینبار صدای قهقهش بلند شد.

:باشه قبوله

: _ سنگ, کاغذ, قیچی. (3بار بخونینش دیگه)

+ یهههه... اتاق مال منههه.

جیمین با گفتن <محاله> و کاری که انجام داد, تمومه خوشی رو از صدا و صورت جونگکوک پروند... بدون اتلاف وقت قدمهاشو تند کرد به سمت اتاق بزرگتر به دوید و در رو از داخل قفل کرد.

+ جیمییییییییین...

جیمین با شنیدن صدای برخورد جونگکوک با چیزی یه حرف اومد: یواشتر جونگکوک... لازم نیست برای یه اتاق خودتو به فاک بدی...

و بعد از گفتن این حرف صدای خندش بلند شد... هرچند که نگران جونگکوک هم بود.

جونگکوک خودشو به پشت در رسوند: هیووونگ... بالاخره یه روزی تلافیش میکنم!

: باشه... حالا میتونی بری اتاقت تا وسایلتو بچینی... فایتینگ جونگکوک.

.

.

.

.

18 اکتبر 2018

کنسرت خارج از کشور

+ نباید زیاد رو پاهات بایستی... میدونی دیگه؟!

جونگکوک سرشو به عنوان تایید تکون داد. لعنتی به شانسش فرستاد که دقیقا سر رقص از استیج افتاد و پاش بخیه خورد... حالا باید کلی هیت رو به جون میخرید.

(Damn chocolate)شکلات لعنتیTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang