19📽

2.6K 347 36
                                    

با مکث و شوک از هم جدا شدن
نگاهاشون رو صورت هم میچرخید
جونگکوک بدون اینکه نگاهشو بگیره دستشو جلو برد و در خونه رو بست

_این...این یه دوربین مخفیه فاکیه؟

جونگکوک خندید و سرشو پایین انداخت

+کاش همه چی یه دوربین مخفیه فاکی بود

_این چه کاری بود؟

+توعم چند بار منو بوسیدی،فرض کن الان برابر شدیم

تهیونگ تک خندی زد

_هاه!  برابر؟ ما هیچوقت برابر نمیشیم تا وقتی تو اون شب لعنتی رو یادت نمیاد

جونگکوک خنده ش محو شد و دوباره تو چشمای تهیونگ نگاه کرد

+من...یادم اومد...همه چیو

_چی؟

+موقع ظبط امروز...یادم اومد

تهیونگ یهو حس کرد موجی از خجالت تو بدنش پیچیده

_بیا بشینیم

تهیونگ چمدونشو دم در ول کرد و رفتن رو کاناپه نشستن

تهیونگ شروع کرد:

_عاممم خب در اون مورد،من...من قسم میخورم قصد سو استفاده نداشتم،میدونی،با اینکه همه چیو یادمه ولی منم اون موقع مست بودم...در حالت عادی هیچکودوممون همچین کاری نمیکنیم

جمله  آخرشو با تردید گفت و به جونگکوک نگاه کرد
جونگکوک نگاه غمگینشو دزدید و سعی کرد بدون بغض جواب بده:

+معلومه که در حالت عادی اینکارو نمیکنیم

_و درباره جنی...خب اگه بخوای...

+باهاش بهم میزنم تهیونگ،نمیتونم با کسی باشم که با برادرش خوابیدم

_متاسفم

+متاسف نباش،تقصیر تو نیست

تهیونگ سعی کرد بحثو عوض کنه:

_اولین باره مثل دوتا آدم عادی داریم با هم حرف میزنیم

با خنده گفت و جونگکوک تایید کرد

گوشی تهیونگ زنگ خورد

_اووو شت نامجون پایین منتظره

جونگکوک ناراحت بود
دوس نداشت تهیونگ بره
تازه تونسته بودن کنار بیان

_الو؟اوکی دارم میام

تهیونگ بلند شد و جونگکوکم به تبعیت ازش بلند شد

تهیونگ دستشو سمت جونگکوک دراز کرد

جونگکوک دست کشیده ی تهیونگو گرفت

_ممنون بابت این دو هفته

جونگکوک فقط لبخند زد چون اگه دهنشو باز میکرد که حرفی بزنه بغضش میترکید
وابستگی غیر منتظره اش به تهیونگ برای خودشم عجیب بود

تهیونگ دست جونگکوکو ول کرد و رفت سمت در

جونگکوک رفتنشو تماشا کرد

تهیونگ درو باز کرد و با چمدونش بیرون رفت

به محض بسته شدن در بغض جونگکوک ترکید و روی زمین نشست

.
.
.

تو ماشین نامجون به سمت خونه تهیونگ میروندن

&الان نباید خوشحال باشی؟

تهیونگ نگاهشو از بیرون گرفت و به نامجون نگاه کرد

_منظورت چیه؟

&منظوری ندارم،ولی قبول داری الان بعد دو هفته حسی که نسبت به جونگکوک داشتی فرق کرده؟

_بیخیال،مگه مهمه؟تو و جین تو چه مرحله ای هستین؟

نامجون لبخند بزرگی زد:

&تو مراحل خوبش

تهیونگ نگاه شیطونشو به نامجون داد

_عجب!

.
.
.


£جیم یه دقه بیا اینجا

€چی شده؟

یونگی در حال ادیت فیلم با صحنه ی جالبی برخورد کرده بود و میخواست به دوس پسرشم نشونش بده

جیمین نزدیک مانیتور رفت و یونگی رو صفحه زوم کرد

£این دو تا احمق روانی همن فقط خودشون نمیدونن

جیمین نگاهشو به صفحه دوخت
تهیونگ و جونگکوکی که سر صحنه بعد بوسه بالا زده بودن و این از توی فیلم مشخص بود

جیمین لبخند شیطونی زد

€ایوللل داره همونی میشه که میخوایم،اگه جنی نبود الان جشن نامزدیشون دعوت بودیم

£ پایین تنه رو حذف کنم فقط از کمر به بالا باشه؟

€نههه دیوونه چرا میخوای حذف کنی؟همونجوری بزا باشه

£بعدا نیان یقه منو بگیرن؟

€بزا همونجوری منتشر شه شاید از این طریق بفهمن

£اوکی

جیمین خواست گونه ی یونگی رو ببوسه و بره که یونگی برگشت و لباشون روی هم فرود اومد
بوسه شون عمیق شد
یونگی جیمینو رو پاهاش نشوند و لب پفکیشو بین لبای باریک خودش کشید
جیمین دستشو پشت گردن یونگی برد و لبای باریکشو مک زد

برای نفس گرفتن از هم جدا شدن

€هنوز میخوای به ادیت اینا ادامه بدی؟

£ادیت میتونه منتظر بمونه










هایییی
این پارت کوتاه بود
الان یه پارت دیگه م آپ میکنم
ووت و کامنت یادتون نره
دوستون دارم💚💜💚💜

unexpected love     / کامل شده/Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz