21📽

2.7K 364 32
                                    

+من کاملا دیوونه ت شدم کیم تهیونگ

تهیونگ چند ثانیه تو چشمای جونگکوک خیره شد و بعد با خجالت سرشو به کتف جونگکوک تکیه داد
بازوهاشو با دوتا دستش گرفت و در همون حالت به حرف اومد:

_پس دوسم داری؟

+اوهوم،نگفتی با کسایی که دوست دارن ولی تو دوسشون نداری چطوری برخورد میکنی؟خیلی دلشونو میشکنی؟

تهیونگ سرشو بالا آورد و نگاه ذوق زده اش رو به جونگکوک داد

_آره،همون اول میرینم بهشون،بدون هیچ رحمی

جونگکوک با ترس آب دهنشو قورت داد

_ولی...

+ولی؟

_این تبصره شامل حال تو نمیشه جئون جونگکوک،چون من خیلی وقته درگیر توعم

جونگکوک لبخند ذوق زده ای زد و با شیطنت پرسید:

+و این یعنی چی؟

_چی میخوای بشنوی خرگوش؟

+دوسم داری؟

تهیونگ تو چشمای جونگکوک نگاه کرد
از خنده های ذوق زده شون حالا فقط دو تا لبخند زیبا باقی مونده بود

_خیلی وقته

+واقعا؟

_اوهوم، قبل از اینکه حتی از نزدیک ببینمت

جونگکوک از این بیشتر متعجب نمیشد

_برات سوال نشد چرا همه ی سریالاتو دنبال کردم؟

+تو...مگه اصن استریت نیستی؟

_مگه همه چی کشش جنسیه؟حس من به تو یه حس برادرانه ست

جونگکوک نگاه شیطنت آمیز تهیونگو ندید و با ناراحتی سرشو پایین انداخت

+ولی...ولی...

_ولی چی خرگوش؟

تهیونگ سرشو جلو برد و بوسه ی سریعی رو لبای جونگکوک کاشت

_داشتم سر به سرت میزاشتم،خب من استریتم...تو تنها پسری هستی که غرایز منو درگیر میکنه

_بریم بشینیم؟

جونگکوک سرشو تکون داد و رفتن تو اتاق و روی تخت نشستن

+تهیونگی

_جونم؟

قلب جونگکوک ریخت
این ساید تهیونگ براش زیادی بود

+تو هنوز جمله ی" دوست دارمو" نگفتی

تهیونگ سرشو جلو برد و گونه ی جونگکوکو بوسید

_دوست دارم

گونه ی دیگه اش...

_خیلی دوست دارم

پیشونیش...

_دوست دارم جونگکوک

و لباش...

لباشون روی هم فرود اومد
تهیونگ لب بالایی جونگکوکو مک زد و جونگکوک لب پایین تهیونگو
تهیونگ لب پایین جونگکوکو توی دهنش کشید و زبونشو وارد دهن جونگکوک کرد
نقطه به نقطه ی دهنشو فتح کرد و اجازه داد زبون جونگکوک وارد دهنش بشه
زبوناشون روی هم میلغزید و زبون جونگکوک توی دهن تهیونگ میچرخید
بعد از چند دقیقه از اون بوسه ی هات و خشن فقط بوسه های ریز و سبکی باقی مونده بود
تهیونگ سرشو جای گوش جونگکوک برد و زمزمه کرد:

_عاشقتم جئون جونگکوک


.
.
.




#میدونم ولی اون حق نداشت اینجوری بیرونم کنه

&سخت نگیر جین،حتما عصبانی بوده،خودش برمیگرده پیشت

#نامجون

&هوم؟

#من خیلی ناراحتم،خیلی خیلی ناراحتماا،تا وقتیم که مرغ و سوجو مهمونم نکنی ناراحت میمونم،هر چی بگی جین،عزیزم،ناراحت نباش،اصلا تاثیر نداره

جمله ی نامجونو با صدای کلفتی تقلید کرد که باعث خنده ش شد

&جین،لازم نیست برای مرغ و سوجو اینکارارو بکنی

.
.
.




€هوسوک ،یونگی میگه قسمت ۳ آماده ست

¥خوبه،فردا ساعت ۴ منتشر کن

£اوکی

€به نظرتون نریم بهشون سر بزنیم؟

¥الان هر کی بره رفته تو قفس ببر،پاره بر میگرده

£نه داداش فکر نکنم،الان حتما با هم اوکی شدن

€به نظر من حتی خیلی اوکی شدن

¥گوشیاشونو گرفتین؟

£آره دست منه

.
.
.





_جونگکوک تو گوشی داری؟

+نه بابا گرفتن

_خدایا گیر چه روانیایی افتادیم...

+بیا بخوابیم

سر تهیونگ با شدت بالا اومد

_چ...چی؟

+اون خوابیدن نه منحرف،میگم ۵ صبح پا شدیم،کاریم نداریم انجام بدیم،بگیریم بخوابیم

_عاها...اوکی

هر کودوم یه طرف تخت رفتن و با دور ترین فاصله از هم پشت به هم خوابیدن

+تهیونگ

_هوممم؟

+میگم ما مگه الان با هم نیستیم؟

_چ...چرا

+پس این چه وضعشه؟

به سمت هم برگشتن
جونگکوک تهیونگو تو بغلش کشید و تهیونگم متقابلا بغلش کرد

جونگکوک بوسه ای رو سر تهیونگ گذاشت و با وجود تپش های بلند قلباشون به خواب رفتن...














از اونجایی که خودمم خوابم میاد همینجا این پارتو تموم میکنم
ببخشید کم بود
ووت و کامنت یادتون نره💜💚💜💚

unexpected love     / کامل شده/Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin