Newyork City

585 71 38
                                    

-میدونی که نیاز به بررسی بیشتر داره اصلا نمیتونیم بخاطر یکسری عوامل خارجی علت ها درونی دیگه رو نادیده بگیریم.
دوباره بررسیش کن و حتما روند پیشرفت رو بهم اطلاع بده

پرونده رو بست و دست دختر داد و نگاهی به بیمارخوابیده روی تخت انداخت.

-چشم دکتر

-ممنونم سوفی.

-راستی سوفیا

دختر که داشت میرفت با صدای دکتر دوباره متوقف شد و سمتش برگشت.

-جانم دکتر

-از دکتر پارک خبر داری؟

-چرا تماس گرفتن گفتن که به احتمال زیاد پروازشون امشب میرسه نیویورک.

مرد بشکنی از روی رضایت زد و لبخندی رو تحویل دختر داد.

-ممنونم سوفی بهترینی.

-معلومه که بهترینم.اگه نبودم که دستیار شما نبودم.

مرد قهقه ای زد و دستی به موهای دختر کشید و اون رو تحسین کرد.

-اگر همینطور به تلاشت ادامه بدی حتما از منم بهتر میشی.

دختر لبخندی از روی خجالت زد  و موهاش رو به پشت گوشش هدایت کرد.
هر دو باهم از اتاق بیمار خارج شدن و مسیر راهرو بیمارستان رو پیش گرفتن.

-سلام دکتر جئون خسته نباشید.

-ممنونم.

"خسته نباشید دکتر

"موفق باشید دکتر جئون

"سلام دکتر جئون خسته نباشید...

این روند دیگه براش عادی شده بود.هر وقت که داخل راهروی بیمارستان قدم میزاشت با سیل عظیمی از خسته نباشید ها سلام و احوال پرسی ها مواجه میشد.اوایل براش لذت بخش بود اما کم کم دیگه براش عادی شده بود.
وارد اتاقش شد و در رو قفل کرد.نیاز داشت تا چند دقیقه ای چشم روی هم بزاره.این چند روز رو بدون وقفه مشغول کار بود و فرصت خواب نداشت.
گرچه که اون تلاش برای نجات جون آدم هارو به خوابش ترجیح میداد.
پرده های کر کره ای اتاقش رو پایین کشید و گوشی پزشکی از دور گردنش خارج کرد و بدنش رو روی صندلی رها کرد.

-هوممم آخیش...

بدنش رو کش و قوسی داد و چشماش رو آروم بست.
هنوز از گرم شدن چشماش نگذشته بود که صدای زنگ تلفن بلند شد.

-هااایش

کلافه دستی به صورتش کشید و بدنش رو با زحمت از روی صندلی بلند کرد و تلفن رو از جیب کتش خارج کرد.
شماره ناشناس بود،تماس رو جواب داد.

-الو

-سلام

-بفرمایین

-دکتر جئون؟

𝐁𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫𝐬 2Where stories live. Discover now