chapter 1

152 8 7
                                    

با صدای آلارم گوشیم بلند شدم وای اصلا حوصله ندارم یکم به بدنم کش و قوس دادم و بلند شدم رفتم دستشویی چند بار به صورتم آب زدم تا خواب از سرم بپره ،باحوله صورتمو خشک کردمو اومدم بیرون ،مامانمو دیدم که داره صبحونه درست میکنه رفتم بوسش کردمو صبح بخیر گفتم و نشستم رو صندلی مامانم برام صبحونمو اورد پنکیک ژامبون پنیر تخم مرغ سوسیس آب پرتقال وای مامان من چجوری اینا رو بخورم من فقط سوسیسو ژامبونمو میخورم _مری همشو باید بخوری

_اه نمیخوام ،هیچی به زور همرو خوردم سریع بلند شدم رفتم بالا لباسامو عوض کردم یه شلوار جین تنگ بایه با یه تیشرت موهامو باز گذاشتمو رفتم پایین ،از مامانم خداحافظی کردمو رفتم دم در کفشای آل استارمو پوشیدمو رفتم بیرون در و بستم اه یادم اومد سوییچمو بر نداشتم زنگ زدم مامانم درو باز کرد

_دوباره چی جا گذاشتی

_سوییچمو میدی _ بیا بگیر _ مرسی خداحافظ سریع دوییدم رفتم سمت ماشین درو باز کردمو نشستم استارت زدم روشن نشد وای نه خدا خواهش میکنم این شوخیو بامن نکن به بار دیگه استارت زدم نشد دیگه داشت گریم میگرفت آخه باید همه چی دست به دست هم بد6 تا من دیر برسم این دفعه با آرامش استارت زدم روشن شد ایولللل گاز دادمو رفتم با بیش ترین سرعتی که میتونستم رانندگی کردم صدای ضبطو زیاد کرده بودم داشتم برا خودم حال میکردم که ماشنه که جلوم بود زد رو ترمز منم زدم رو ترمز اما خوردم بهش و سرم خورد به فرمون و دیگه نفهمیدم چی شد فک کنم مردم الان من تو بهشتم . با صدای یه پسره از بهشت اومدم بیرون

loveWhere stories live. Discover now