گایزز... دوتا پارت پشت هم اپ کردم لطفا قبل شروع ووت بدین و برین پارت بعد...
***********************************************************************************************
5/5/2019
عرق از صورتش میریخت و هنوز قلبش بخاطر هیجان و رقص, تند میزد... با دقت به حرف های اعضا گوش میداد و تشویقشون میکرد... نوبت به حرفهای نامجون رسید... اونقدر احساسی حرف زد که جیمین کاملا تحت تاثیرش قرار گرفته بود. به حرفهای نامجون که فکر میکرد, به خودش میبالید و افتخار میکرد... خوشحال بود که با اعضا اشنا شد... که اونها براش جزو مهمترین افراد زندگیش شده بودن... که جونگکوک رو داشت... جیمین برای همه اینها خوشحال بود.
همه داشتن با آرمی ها خداحافظی میکردن... جیمین خیلی خسته بود... اونقدری که تصمیم گرفت برای مدت کمی کنار استیج بشینه. برای ارمی ها دست تکون میدادن و جیمین همچنان به حرفهای نامجون فکر میکرد... ولی وقت خداحافظی با ارمیها بود پس مایک رو بالا برد: دوستتون دارم...
تا خواست ادامه بده, دست های جونگکوک رو, روی شونه هاش حس کرد.شاید سوال بشه که جیمین از کجا میدونست اون دستهای جونگکوکه... ولی این نیازی به پرسش نداره چون محض رضای گاد جیمین کاملا به عطر جونگکوک, نوع دستهاش, نوع لمسهاش و حتی بوی عرقی که بخاطر تحرک زیادش بود آشنایی داشت!: دوستتون دارم... خیلی دوستتون دارم.
وسط حرف زدنش بود که جونگکوک سرش رو روی موهای جیمین گذاشت و دستهاشو دور پسر حلقه کرد... جونگکوک باید برای امروز, حتما جیمین رو مجبور به باهم بودنشون میکرد... دیگه نمیتونست بدون بوی عطر شکوفه پرتقال جیمین بخوابه یا نمیتونست جلوی دوربینها وانمود به خوب بودن بکنه... مهم نبود اگه کمپانی اینبار هم اذیتش میکردن... اون باید برای امروز جیمین رو بغل میگرفت و میبوسید.
جیمین با بغل شدنش توسط جونگکوک, ضربان قلبش رو حس نکرد... اون هم میخواست بلند شه و جونگکوک رو توی بغلش بگیره... ولی الان نه... الان نمیشد... پس اون افکار احمقانه رو کنار انداخت و دوباره رو به آرمیها گفت: I love u guys... I love you( دوستتون دارم بچه ها... دوستتون دارم)
جونگکوک لبخند خرگوشی ای زد... فقط بخاطر اون ایده فوق العاده توی ذهنش... مطمئنا اون برای قانع کردن جیمین کافی بود. مایک رو بالا برد: I love you... i love you guy... i love you ( خب یه توضیح برای اینجا... جمله دومی که کوکی گفت کلمه guy هیچ s ای برای جمع بستن نداره و معنی خود کلمه میشه پسر یا یه همچین چیزی که برای یه نفر به کار میره... احتمالا اکثرتون این رو میدونستید ولی اگه نمیدونستین برین یبار دوباره مومنت رزبول رو نگاه کنین تا ببینین اینجا کوکی حرف اس رو به کار نمیبره.)
جیمین کاملا منظور جونگکوک رو متوجه شد... جونگکوک نمیگفت دوستتون دارم... جونگکوک داشت میگفت دوستت دارم... از شدت خوشحالی دستهاشو جلوی صورتش برد... مطمئنا جیمین درحال حاظر خوشبختترین پسر دنیا بود... نتونست جلوی اشک ذوقش رو بگیره... دیگه نگران واکنش ارمیها یا هیترها نبود... همه اونها از ذهنش رفته بودن و فقط خودش بود و جونگکوک...
KAMU SEDANG MEMBACA
(Damn chocolate)شکلات لعنتی
Fiksi Penggemarی فیک ریل لایف کوکمینه و همینطور اولین کارم امیدوارم خوشتون بیاد (درحال ویرایش)