[اعتراف]

37 9 0
                                    

___

تا نهان سازم از تو بار دگر
راز این خاطر پریشان را
می‌کشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگین حجاب مژگان را

دل گرفتار خواهش جانسوز
از خدا راه چاره می‌جویم
پارسا وار در برابر تو
سخن از زهد و توبه می‌گویم

آه... هرگز گمان مبر که دلم
با زبانم رفیق و همراهست
هر چه گفتم دروغ بود، دروغ
کی ترا گفتم آنچه دلخواهست

تو برایم ترانه می‌خوانی
سخنت جذبه‌ای نهان دارد
گویا خوابم و ترانه تو
از جهانی دگر نشان دارد

شاید این را شنیده‌ای که زنان
در دل «آری» و «نه» به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی‌سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می‌زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال.

___

دیوار - The WallDonde viven las historias. Descúbrelo ahora