*عذاب کدوم گناه؟* part7

25 12 4
                                    


بکهیون با آهی که از نهادش بلند شده بود پاش رو از زمین فاصله داد .
چند دقیقه پیش که مثل کانگورو از روی مبل پریده بود ، کاملا سوختگیه پاش رو فراموش کرده بود .
-بکهیون خوبی؟
چانیول اروم دستش رو روی شونه ی پسر کناریش گذاشت و کمکش کرد به سمت رخت خواب پهن شده کف زمین بره .
( این دوباره یه نقشه ای داره نه؟ مطمعنم میخواد یه بلایی سرم بیاره بعدم جنازمو بندازه تو چمدونش بذاره جلو در که تیانگ لاس زن بدزدتش و اخرشم پلیسا فکر کنن اون منو کشته، ههه فکر کرده من نمیدونم تو مغز مریضش چی میگذره )
چانیول با بهت بهش خیره شد .
ینی انقد تو مغز بکهیون بد جا افتاده بود؟
~من وسط نمیخوابم
جهیون بی توجه به اون دو نفر با اخم یاد اوری کرد و سریع تو جایی که متعلق به بکهیون بود دراز کشید .
+منم که دیدین وسط خوابیدم چیشد .
~من از دراز تو شب میترسم ...
با اینکه میدونست جهیون داره کمکش میکنه ولی به شدت داشت برای دار زدن اون بچه از سوسیسش تحریک میشد .
-خب من چیکار کنم مگه خروپف کردنم دست خودمه ؟
بکهیون با دراز کشیدن تو تشک وسطی خطم جر و بحث رو اعلام کرد
~کوتوله؟
بدون نگاه کردن به جهیون هوم ارومی گفت
~بقیه باید چیکار کنن که تو روشون کراش بزنی؟
بکهیون گردنش رو نود درجه به سمت بچه چرخوند و به چشم های ناخواناش خیره شد. 
( پشمام ینی رو من کراش زده؟ الان اعتراف کرد نه؟ خب من باید چی  جوابشو بدم؟ بگم قصد ادامه تحصیل دارم؟ فاک من الان یکم هول شدم)
چانیول دره مغزش با این حجم از چرت و پرت گویی پرید و نتونست جلو  دهنش رو بگیره.
-یاااا بیون بکهیون
بکهیون که تنش با عربده ی بلند چانیول لحظه ای لرزیده بود کمی سرش رو بلند کرد تا بتونه ببینتش .
+یا چته عربده میزنی ، ساعت و نگاه کن .. میخوای اون پیره زن تخمی بیاد بالا سرمون و تا صبح نصیحت بکنه تو باسنمون؟
چانیول بدون توجه به بخش دوم حرفای بکهیون چشم های درشتش رو برای چشم غره حرکت داد .
-اون فقط ازت پرسید اگه بقیه چیکار کنن روشون کراش میزنی و این داره نشون میده نمیخواد روش کراش بزنی، داره اینو میپرسه که اون رفتار و انجام نده .
خب چانیول کاملا اگاه بود هر چیزی که از دهنش در اومده یه مشت شعر بوده ولی بی اهمیت به مضخرف گفتنش منتظر به بکهیون خیره شد تا جوابی ازش دریافت کنه . 
~کوتوله میگی یا نه
جهیون بی حوصله گفت و کمی تو جاش وول خورد .
+خب راستش من از ادمای کیوت و گوگولی مگولی و بی دست و پا خوشم نمیاد.
(اوم ولی از حق نگذریم ادمایی که هم کیوتن هم به شدت  سکسی واسم ارزش خاصی دارن)
چانیول لبهاش رو تو دهنش کشید و تو فکر فرو رفت .
ولی متوجه نشد و از شدت خستگی زیاد خیلی زود به خواب رفت .
نیمه های شب با حس قویه پر شدن مثانش به دستشویی هجوم برد. 
بعد از تموم شدن کارش با رضایت از راحت شدنش دستی روی شکم عضله ایش کشید و به سمت رخت خواب ها قدم برداشت ولی با دیدن جای خالی بکهیون ابروهاش بالا رفت. 
-ینی کجا رفته ؟
زمزمه ای اروم کرد و به سمت اشپز خونه رفته و شروع کرد به گشت.  خونه انقدری بزرگ نبود که پیدا کردن یه ادم توش سخت و دشوار باشه پس بعد از پنج دقیقه بکهیون رو تو تراس پیدا کرد. 
به سمت جلو خم شده بود و ارنجش رو روی میله ها گذاشته بود ، باد به ارومی لای موهای فندوقیش میپیچید ، حس تپش قلب ترسوندش! 
ینی قلبش مشکل پیدا کرده بود؟
تو اولین فرصت باید به یه دکتر قلب مراجعه میکرد.... 
با دیدن شئ استوانه ای شکل که بین انگشت سبابه و وسطش گیر کرده بود اخم هاش رو در هم کشید ، و کاملا تپش قلب چند دقیقه ی پیشش رو  فراموش کرد ، به سمتش قدم تند کرد و سیگار فرضی رو از لای انگشت  های کشیدش ، بیرون کشید . 
با هین بلندی که بکهیون کشید قدمی به عقب برداشت ولی کم نیاورد و  بهش توپید. 
-چه غلطی داری میکنی نصفه شبی؟ بچه تو این خونست بعد تو سیگار میکشی ؟ احمقی چیزی هستی؟
نکنه این قلب درد مجازات گوش دادن به افکاره زنه همسایه در حال سکس با شوهرش بود؟
یا شایدم مجازات این بود که بعد از فهمیدن راز جالب کیم سویون که مبنی ب این بود که اون به قدری  مجذوب انگشت هاش شده که تو ذهنش چند بار ازش حامله شده ، هی انگشت هاش رو میکرد تو چشم های دخترک پولدار و اخر سر هم خودش  رو با اینکه فقط میخواد زندگیه عادی داشته باشه گول زد و با اون دختر نامزد کرد. 
بکهیون هم متقابلا اخم هاش رو در هم کشید. 
+احمق این که سیگار نیست ویفر رول شکلاتیه بعدم ، اصلا فکر کن هست  من که ماری جوانا نکشیدم ، سیگاره
-وات ده فاک همین الان که گفتی داشتی شکلات میخوردی یهو شد سیگار ؟ واسه چی ژست سیگار کشیدن گرفته بودی خنگول ، فکر میکنی خیلی کوله؟

A man in a coffee omenWhere stories live. Discover now