32:شیوهٔ اعتراف

1K 117 30
                                    

در حالی که کی‌دراما می‌دیدند روی مبل نشسته بودن، جونگ‌کوک با کفِ دستش آروم کمرِ تهیونگ رو به صورتِ دورانی می‌مالید، ته هم شقیقه‌اش رو به شونه‌ی کوک تکیه داده بود.

سکوت، بین اونها پا برجا بود و بم هم پایینِ مبل روی دو پای عقبش نشسته بود و با چشم‌های درشتش به صفحه‌ی تلویزیون خیره مونده بود.

جونگ‌کوک لبش رو به موهای پسر چسبوند و زمزمه کرد:

«حالا باید چطوری به مادر و پدرمون بگیم؟»

تهیونگ با تردید سرش رو از روی شونه‌ی کوک برداشت و نگاهِ متعجب و سردرگمی بهش حواله کرد، لبِ پایینش رو به طرز کیوتی جلو داد و گفت:

«منم داشتم در موردِ همین فکر می‌کردم، شاید یکم سخت باشه ولی اگه دلایل قانع کننده‌ای داشته باشیم چرا که نه؟!»

کوک سری تکون داد و به صورتِ تهیونگ نزدیک‌تر شد، دو تکه‌ی نرمِ لب‌هاش روی سطحِ گونه‌ی تهیونگ فرود اومدند و روی خالِ کوچیکی که کنار گونه‌اش داشت رو نرم بوسید، بر روی سطح پوستش لب زد:

«بیا توی این لحظه فقط از زمانی که کنارِ هم می‌گذرونیم لذت ببریم ته...»

بعد از اینکه بوسه‌ای سطحی روی گونش نشوند لب‌هاش رو در راستای بینی و لب‌های ته کشید، اونقدر لطیف این کار رو انجام داد که برخوردِ پوست لباش با قسمت‌به‌قسمتِ پوستِ صورت تهیونگ، به ته حسِ قلقلک القا می‌کرد.

زمانی که صورتِ جونگ‌کوک دقیقاً مقابل صورتش قرار گرفت و نوکِ بینی‌هاشون به هم خورد، تهیونگ از زیرِ مژه‌هاش به پسرِ کوچک‌تر زل زد.
حرارتی که توی چشم‌های کوک مثل آتش خیره‌کننده بود، باعث شد تا تهیونگ بخواد از تماسِ چشمی امتناع کنه اما همچنان بر خلاف میلش، با تخسی چشم‌هاش رو روی اون دو گوی زبانه‌کش از اشتیاق و آتش نگه داشت.

انگشت‌های بلندش رو پشتِ جونگ‌کوک برد و پوستِ پسِ گردنش رو با لطافتِ خاصی که حالتِ اغواگرانه هم داشت لمس کرد.

دست دیگه‌اش رو جلو برد و با انگشت اشاره‌ش، کمی از موهای چتری‌ای که جلوی چشم‌های جونگ‌کوک ریخته بود رو کنار زد، با فشارِ دستش که پشت گردنِ پسر بود، گردن کوک ناخودآگاه چند سانتی متر جلوتر اومد.

تهیونگ از قصد؛ لب‌هاش رو اونقدری نزدیک به لبای پسر نگه داشت که موقعِ زمزمه کردن کلمات، پوستِ لباشون به هم بخوره:

«نمی‌دونی چقدر با این نظریه‌ات موافقم کوک...»

در حینِ ادا کردنِ کلمات چشم‌هاش رو به تیله‌های درخشانِ جونگ‌کوک سپرد و با حالتِ خاصی نگاهش کرد، حالتی مثل شرارت که همزمان با عشق آمیخته شده بود. و همین حالتِ چشم‌های خمارش می‌تونست درد و سوزش خفیفی در سینه‌ی جونگ‌کوک ایجاد کنه که تقریباً قادر بود نفسش رو بند بیاره.

𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz