با دیدن جین قلبم یه ضربان و رد کرد
سمتش رفتم و.....
داخل اتاق که شدم تازه متوجه اجساد روی زمین شدم
کل اتاق از خون چند مرد سیاه پوش پر شده بود
تموم بدناشون پر از رد دندون بود
کی این کارو کرده..... ؟!
به سمت جین برگشتم
اولین بار بود که گرگشو میدیدم
خزهای نقره ای رنگش واقعا زیبا بود
اما لابه لای خزهاش، خزهای درخشان سفید رنگ وجود داشت
روی پیشونیش یه هلال ماه بود که میدرخشید
چشمای نقره ای رنگش واقعا زیبا بود
سمتش قدم برداشتم که غرش بلندی کرد
مین جونگ: نزدیکش نرو
نامجون: چی میگی مین جونگ؟
مین جونگ: گرگ یه سیلور امگا وقتی تو خطره از
یه الفای خون خالص خطرناک تره
با تعجب سمتش برگشتم
نامجون: چی؟
مین جونگ: یکی از قدرتای جین اینه نامجون
اون وقتی تبدیل بشه و از قدرتش
استفاده کنه، غیر قابل کنترل میشه
نامجون: داری میگی منو نمیشناسه؟
مین جونگ: نه....... تو رو نمیشناسه اما
نامجون: اما چی؟
مینوجونگ: تبدیل شو، امگات فقط آلفاشو میشناسه
بهتره از طریق باندتون باهاش حرف بزنی
من میرم بیرون
مین جونگ از اتاق بیرون رفت و درو بست
تبدیل شدم و دوباره سمتش حرکت کردم
رایحمو پخش کردم
"امگا"
از حالت تهاجمیش بیرون اومد
سمتم اومد و پوزشو به گردنم مالید
"آر ام....اونا میخواستن منو بکشن"
رایحشو تو ریه هام وارد کردم
"تبدیل شو پرنسس ماه"
هر دو همزمان تبدیل شدیم
بغلش کردم که بخاطر لخت بودنش با
خجالت سرشو تو گردنم قایم کرد
نامجون: خوبی بیبی؟
جین: اهوم
نامجون: کاش نمیگفتم تبدیل شی میخواسنم خزاتو لمس کنم
سرشو از گردنم فاصله داد
جین: میشه از اینجا بریم
نامجون: میبرمت اتاق خودم
امگام زیادی خشنه، ازش میترسم دیگه
با مشت به سینم کوبید که خندیدم
پتو رو از رو تخت برداشتم دور بدنامون پیچیدم و
سمت اتاق شخصیم حرکت کردم
از مین جونگ ممنونم که راهرو رو خالی کرده بود
با رسیدن به اتاقم، جینو رو تخت گذاشتم و
کنارش دراز کشیدم
دوباره سرشو تو گردنم پنهان کرد
جین: اونا از طرف کی بودن؟
نامجون: مین جونگ پیگیری میکنه
فعلا فقط میخوام بغلت کنم
از الهه ماه ممنونم که یه سیلور امگایه
خاص جفتمه و خیلی قدرتمنده
گردنمو بوسید که چیزی یادم اومد
نامجون: یوجین بارداره
ازم جدا شد و با چشمای درشت شده نگام کرد
جین: واقعا میگی؟؟؟واقعا بارداره؟!
سرمو تکون دادم
چشماش از شادی برق میزد
جین: میشه بریم پیشش ددی
اب دهنمو به سختی قورت دادم
نامجون: بهتر نیس قبل از رفتن چند بار ددی صدام کنی،
وقتی زیرم داری بف...اک میری
رائون: یااااا.....خی....
نذاشتم حرفشو ادامه بده
لبای نرمشو بین لبام کشیدم و میک زدم
بعد از چند دقیقه ازش جدا شدم
نامجون: بعدا حساب اون زبون شیطونتو میرسم
بریم پایین با مین جونگ بریم
سرشو تکون داد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دید مین جونگ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با اومدن نامجون و جین،لونا سمتشون رفت
م نامجون: خوبی قشنگم؟
جین: خوبم مامان نگران نباشین
سمت نامجون رفت گوششو گرفت
نامجون: اااخ .....مامان
م نامجون: هر کی که خواسته به عروسم
صدمه بزنه رو پیدا میکنی و پیشم میاری
وگرنه گوشاتو میبرم آر ام
بهتره دوباره برگردم به دوران ریاستم
جین: شما رئیس بودین؟
م نامجون: من جانشین خاندان هونگ بودم
اما وقتی جفتمو پیدا کردم ریاست ازم گرفته شد
رائون : چرا اخه؟
م نامجون: چون پدرم انتظار داشت با یه امگا جفت بشم
جین: اوه شما خیلی خفنین
جین انگار که چیزی یادش اومده باشه
سمتم اومد و بغلم کرد
جین: تبریک میگم هیونگ، شنیدم یوجین بارداره
از بغلم بیرون اومد که تو بغل گرم لونا کشیده شدم
م نامجون: الهه ماه پسر کوچولوم پدر میشه
دارم مامان بزرگ میشم،تبریک میگم بهت
صدای لونا بغض داشت
ازش کمی فاصله گرفتم
درسته اون کسیه که تو تمام این سال ها
جای خالی مادرمو برام پر کرده
مین جونگ: ممنون لونا
جین: میشه زودتر بریم پیش یوجین
مین جونگ: اره بریم
م نامجون: من بعدا به دیدنش میام
عمارت نیاز به تمیز کاری داره
با جین و نامجون سمت حیاط حرکت کردیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دید نامجون ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
مین جونگ خیلی تند میروند
نامجون: چخبرته چرا اینجوری میرونی؟
مین جونگ: یوجین حالش خوب نیس
دردشو حس میکنم
جین: چی....ـ.سریع تر برو هیونگ
با تموم سرعت حرکت میکرد
بعد از چند دقیقه رسیدیم، از ماشین پیاده شدیم
بسرعت داخل رفتیم
مین جونگ بسرعت سمت پله ها رفت
پشت سرش رفتیم
داخل اتاق رفتیم، مین جونگ یوجینو
بغل کرده بود و محکم فشار میداد
یوجین بینیشو به گردن مین جونگ میمالید و
عمیق نفس میکشید
شکمشو میمالید
یوجین:اااخ
مین جونگ: بیبی خوبی؟
مین جونگ رایحشو زیاد کرد
جینو بغل کردم که رایحه مین جونگ اذیتش نکنه
یوجین: جونگی.....هق....درد دارم
مین جونگ دستشو رو شکم یوجین گذاشت و
مشغول نوازش کردن شکمش شد
با کمتر شدن ناله های یوجین، جین سمتش رفت
مین جونگ بلند شد و سمتم اومد
مین جونگ: جین دستتو بذار رو شکم یوجین
تمرکز کن و یه کم از انرژیتو بهش بده
نامجون: چطوری اخه
مین جونگ: میتونه انرژیشو منتقل کنه
دردشو کم میکنه
بعد از آروم کردن یوجین، جین بلند شد
جین: خوابش برده
هیونگ میشه همه قدرتامو بهم بگی
مین جونگ: نمیشه....
بعضی از قدرتای هر سیلور امگا خاص و
مختص خودشونن
بیاین بریم پایین
جین: بهتره پیشش بمونی اوپا
به رایحت نیاز داره
مین جونگ: میدونم....میخوام براش یه کم خوراکی بیارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دید یوجین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چشمامو با رایحه مین جونگ باز کردم
کنارم نبود، خواستم بلند شم که
مین جونگ: خیلی نگرانم کردی
سرمو سمت منبع صدا برگردوندم
کنار پنجره با بالا تنه لخت ایستاده بود
سمتم اومد و کنارم دراز کشید
دستشو دور بدنم حلقه کرد
مین جونگ: خوبی بیبی؟
یوجین: اره الان خوبم
جین و هیونگ کجان؟
مین جونگ: پایینن منتظرن به هوش بیای
یوجین: بریم پایین
سرشو تکون داد
کمکم کرد بلند شم
یوجین: یه چیزی بپوش بریم
سمت کمد لباسا رفت
مین جونگ: اووم امگام حسابی حسود و غیرتیه
سمتش کوسن کوچیکی پرت کردم که جاخالی داد
از پله ها پایین رفتیم
مین جونگ: لونا اینجا چیکار میکنین؟
م نامجون: عمارت و اماده کردم
یوجین نباید تنها بمونه
اونجا پیش منو جین جاش امن تره
البته میریم عمارت جدید چون اونجارو اماده کردم
نامجون: عمارت جدید؟!
م نامجون: فکر کردی تو عمارتی که یه
بار بهش حمله شده زندگی میکنم
میریم عمارتی که پدرت به تازگی خریده بود
نامجون: اما...م
م نامجون: ساکت....تا عصبیم نکردین راه بیوفتین
سمتم اومد،دستمو گرفت
م نامجون: عزیزم بیا بریم میخوام کلی شیرینی برات درس کنم
با آوردن اسم شیرینی دلم ضعف رفت
یوجین: ممنون لونا خیلی دلم میخواد
مین جونگ جلوم وایساد
مین جونگ: بیبی چرا نگفتی هوس شیرینی کردی
یوجین: الان که لونا گفت هوس کردم
با لونا و مین جونگ تو ماشین لونا نشستیم
م نامجون: به دکتر خانوادگیمون گفتم با
وسایل بیاد تا معاینت کنه
مین جونگ: ممنون لونا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دید نامجون ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با ماشین مین جونگ سمت عمارت جدید حرکت کردیم
با رسیدن به عمارت پیاده شدیم
داخل رفتیم، از عمارت قبلی بزرگتر بود
م نامجون: نامجون طبقه بالا دومین اتاق برا شماس
سمت مین جونگ و یوجین برگشت
چون یوجین بارداره طبقه اول یه اتاق بزرگ دادم بهتون
اتاق خودمم کنار اتاق شماس
خوب برین استراحت کنین تا غذا اماده بشه
دست جینو گرفتم و سمت اتاق جدید حرکت کردیم
با رسیدن به اتاق داخل رفتیم
دست جینو کشیدم و بین دیوار و خودم زندونیش کردم
لباشو کوتاه بوسیدم
نامجون: اوووم دوس دارم صدای ناله هاتو
وقتی ددی صدام میکنی،
تو اتاق جدیدمون بپیچه بیبی
جین: نامی.....
سمت گردنش رفتم که.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرطا
ووت ۲٠
کامنت 15
BINABASA MO ANG
تو متعلق به منی
Werewolfنامجون یه آلفای خون خالصه که بعد از کشته شدن پدرش جانشینش میشه هنوزجفتشو پیدا نکرده و گرگش اجازه نزدیک شدن به کسی رو بهش نمیده کاپل: نامجین ژانر: امگاورس، اسمات، مافیایی #امگاورس #امگا #آلفا #اسمات #مافیایی