🔞پایان...؟!💥

974 96 14
                                    

.
.
.
.
🔞هشدار اسمات🔞
جیمین و به دیوار سرد حموم چسبوند،یه دستش و فرستاد پشت گردنش و سرش و به خودش نزدیک کرد،با فاصله کمی،رو لباش زمزمه کرد

_بیبی کت دلش برای دیک ددی تنگ شده؟
÷اووم اررره...
_کیتن دوس داره چجوری بفاک بره؟
÷هااارد...ددی...آهه خیلی سخت بفاکم بده...

ته لبی که از لحن هورنی جیم گاز گرفته بود و رها کرد و با شدت لباش و رو لبای گرم جیم کوبوند
جیمین اومییی کرد و زبونش و روی لب ته کشید تا دهنش و باز کنه
زبونش و جای جای دهنش میکشید
از طعم شکلاتش حدس زد وقتی نبوده ته از خودش با یه هات چاکلت داغ پذیرایی کرده
ته دستش و از گردنش به سمت موهاش سوق داد و اونا رو تو مشتش گرفت

÷آه...
گازی از لب پایینش گرفت و بدون اینکه رهاش کنه اونو کشید
جیم سرش و عقب برد که باعث شد لبش از حصار دندونای ته خارج بشه البته بَهاش زخم شدن و باریکه ی خونی بود که تا چونش سر خورد
ته موهاش و کشید که باعث شد سرش به عقب خم شه رد خون و با زبونش طی کرد و از زیر گلو تا لب جیمین و لیسید
و دوباره لباشون روی هم لغزیدن

بعد از چند دقیقه
ته از لباش دل کند و سرش و تو گردن جیم فرو و نفسای داغش و تو گوشش رها کرد
که نتیجش لرزید کیتنه تو آغوشش بود
÷آاههه ت...ته
_هوووم
÷میخوامت
_هنوز زوده بیب
جیم یه دستش دور کمر ته بود و با دست دیگش موهاش و نوازش میکرد حین اینکه ته گردنشو گازهای کوچیکی میگرفت و مک میزد،بخاطر ناله های ریز خوش آوای جیم کنترلش و از دست داد و دندوناش بی ملایمت تو گردن شیری رنگش فرو کرد

نگاهی به رد سرخ بایت مارکاش انداخت و نیش خندی زد
_ فک کنم باید چند وقت بیخیال کلاسات بشی
جیم از خلسه بیرون اومد و گیج پرسید:
÷آهه،چ...چی؟!
_مگه اینکه بخای نشان مالکیت من و همه ببینن که ...البته بدم نیس!!
جیم با چشای گرد نگاش کرد
÷جرعت نکن ردی به جا بزاری
ته بلند خندید و همونطور که سمت وان میرفت گفت:
_خیلی وقته گذاشتم
جیمین تندی رفت جلو آیینه و با دیدنای رد دندونای ته رو گردنش حرصی رفت سمتش و با یه دست دو دستش و پشتش قفل کرد و با دست دیگش چونش و گرفت و داد بالا
ته شوکه پرسید:
_چیکار میکنی جیم؟
جیمین با لحن حرصی آمیخته به شیطنت گفت:
÷اینکار
و همونطور که از پشت بهش چسبیده بود دندوناش و تو گردنش فرو کرد
_آاااخخخخ فاک جیمین...آاااخ غلط کردم...جیییییم
جیم تا زمانی که مطمئن بشه رد دندوناش حسابی تو چشم باشه جدا نشد

_تو واقعا احمقی
جیم با اخمای توهم گفت:
÷من!؟...تو شروع کردی!
_بهت گفتم فردا تحویل سفارش دارم
÷خب لباس پوشیده تنت کن،منم که بدبخت شدم تو کلاس گرمه و شر شر عرق میریزم چطور باید رَدشُ بپوشونم!؟
ته که کم اورده بود بیخیال شد
_آهخ ولش کن...چه مدلی بندازم؟
اینو پرسید و به توپک های رنگی (bath bomb)
مورد علاقه جیمین اشاره کرد
جیم انگار نه انگار که عصبانی بود با چشمای ستاره ای و لبخند گشادی به بمب های رنگارنگ حمومش خیره شد و با دست یه نارنجیش و نشون داد

♦️♥️Red Apple♥️♦️حيث تعيش القصص. اكتشف الآن