🍂🧡🥂
خطاب به مادر استیو گفت: «من میرم باهاش حرف بزنم... به هرحال منم آلفایی ندارم که نگران موندن رایحهش رو خودم باشم»
بعد هم بلند شد و سمت استیو رفت، با لبخند دوست داشتنی گفت: «هی... استیو؟ نظرت چیه بریم تو تراس یه هوایی بخوریم؟»
استیو که اون فضا داشت براش خفه کنند میشد واقعا بیرون رفتن با اون امگا رو ترجیح میداد! نمیتونست بیشتر از اين حرفای این جمع رو تحمل کنه... حتی از دست مادرش هم عصبانی بود!
بلند شد و با دست تراس رو نشون داد: «اول شما»
باکی باز لبخند شیرینشو زد و با هم رفتن...
مادر استیو با شوق گفت: «اوه... خیلی به هم میان! اینطور نیست خانم بارنز؟»
مادر باکی سری به نشونه تایید تکون داد: «البته... امیدوارم زود با هم کنار بیان... این واسه روابط کاری پدراشون هم خوبه!»
ربکا یا همون خواهر باکی زمزمه کرد: «بازم روابط تجاری و ظاهری؟ خسته نشدین؟»چند دقیقه بعد جفتشون توی تراس بودن... بیحرف فقط از هوا لذت میبردن. استیو رو صندلی نشسته بود و باکی به میله ها تکیه داده بود... باکی که از سکوت کم کم داشت اذیت میشد خواست چیزی بگه که صدای پیامک موبایل استیو اومد...
استیو سریع به موبایلش نگاه کرد، ثور بهش پیام داده بود "هی راجرز! اوضاع چطوره؟"
استیو ناخداگاه لبخند محوی زد و سریع تایپ کرد "عالی! با پسره اومدم توی تراس"
ثور با چندتا استیکر خنده جواب داد "کاش اونجا بودم و فکشو میآوردم پایین! لعنتی از مردِ من دورشو!"استیو خندید و قبل اینکه بخواد واسه ثور بنویسه صدای باکی اومد: «تو کل مهمونی خیلی خشک نشسته بودی اما حالا داری میخندی؛ اون شخصی که باهاش حرف میزنی انگار خیلی خاصه!»
استیو هم استیکر خنده برای ثور فرستاد و بعدش یه گل به نشونه محبت، بیاحترامی بود اگه بیشتر از این به باکی بیتوجهی کنه پس موبایلش رو خاموش کرد: «نگران نباش اون یه آلفاست!»
باکی نفس راحتی کشید و حتی به ذهنش هم نرسید که ممکنه دوتا آلفا با هم باشن! روبروی استیو نشست: «خب؟ فکر نمیکنی که این مهمونی صرفا یه آشنایی برای دوتا خونواده باشه؟ هوم؟»
استیو که از پررویی امگا جا خورده بود به صندلی تکیه داد و دست به سینه شد: «میخوان مارو جفت همدیگه کنن! از خیلی وقت پیش میدونستم!»
باکی که امگای ساده و احمقی نبود نیشخند زد... انگار چهرهایی که تو جامعه از خودش مظلوم نشون میداد خیلی با شخصیت واقعیش فرق داشت!
برعکسِ استیو که از درون فرد مهربونی بود... باکی خیلی راحت تشخیص داده بود که استیو فرد آرومیه! حتی اگه سعی کنه خودشو با اعتماد به نفس و مغرور نشون بده این براش کاملا واضح مشخص بود... پس بهتر بود پررو باشه تا بتونه افسار این آلفای مهربون رو به دست بگیره!
VOCÊ ESTÁ LENDO
End of the line ( Steve X Bucky )
Fanfic(Stucky & Thundershield) AU -خلاصه: استیو، آلفای همنژادگراییه که بالاخره عشق واقعیشو پیدا میکنه اما یه امگا سر راهش قرار میگیره که باعث میشه احساسات استیو پیچیدهتر از قبل بشه... نویسنده: ماهور💜 وضعیت: تکمیل شده✅️ -مقدمه: اگر این آخرین نفس من باشد...