دژاوو

368 80 26
                                    

حالا، بعد از گذشت یک روز کامل، دست های یونگی مثل جیمین کبود و خونی بودن.

صورتش سفید شده بود، و چشم هاش تار میدیدن.
موهاش توی دست های فردی که چند ثانیه ای یک بار بیشتر میکشیدشون مشت شده بودنو کبودی روی دنده ها و و دست هاش هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد.
جیمین توی خودش جمع شده بود و به صدای داد پارک که چیزی رو مدام تکرار میکرد گوش میداد.

میتونست مقاومت کنه...
هنوز جا داشت.
هنوز اونقدر اسیب ندیده بود که عقب بکشه.
به همینا فکر میکرد.
فکر میکرد که تا اخرین لحظه بجنگه
به امیدی که ته قلبش وجود داشت فکر میکرد. امیدی که میگفت میتونه دست های یونگی رو بگیره و از اینجا بره.
امیدی که میگفت فردایی وجود داره
فردایی که بوی خون نده و فریادی نباشه
زخمی نباشه
دردی نباشه
دوست ها و خانوادش رو ازش نگیرن
فردایی که ازاد باشه مثل تمام هفت ملیارد ادم دیگه

و بعد در لعنتی که انگار مستقیم به جهنم وصل میشد باز شد و بادیگارد پارک داخل اومد.

جیمین متوجه نشد مرد کی ساکت شده بود.
پارک نگاهی به بادیگارد انداخت و پسر جوون تر انگار متوجه شد که چی میگه، چون سرش رو تکون داد و به سمت جایی که بدن مچاله شده و خونی یونگی توی خودش جمع شده بود رفت.
موهای پسر رو توی دستش گرفت و شروع کرد به کشیدن.

و جیمین تار شدن چشم هاش رو حس کرد.
اشک هاش مثل تمام بیست و چهار ساعت گذشته توی چشم هاش جوشیدن ولی بیرون نچکیدن.

یونگی حتی توان جنگیدن یا اعتراض نداشت و به مرد اجازه میداد با موهاش وزن بدنش رو جا به جا کنه.

« ک...کجا... میبریش »
با خودش زمزمه کرد.
حداقل وقتی یونگی جلوی چشم هاش بود حس امنیت میکرد.
انگار خونه بود
هرجایی که یونگی بود برای جیمین معنای خونه میداد.
حتی دخمه ای که هر لحظه توش تا پای مرگ پیش میرفت جایی که بوی تعفن و خون میداد.

پارک اروم خندید
« نگران نباش الان توام میری پیشش »

و بعد همون پسر، سمت جیمین اومد.
مچ دست بی جونش رو گرفت و جسمش رو روی پارکت های سرد به سمت حیاط کشید.

و نفس جیمین بند اومد
میدونست بعدش چی میشه
خاطرات کم کم جلوش چشمش پلی شدن.

بعدش اونا هانارو به حد مرگ میزنن، در حالی که دست و پاهاش بستست.
و بعدش اونا معشوقه ی زن رو جلوی چشم های خیسش میکشن
و میذارن به تک تک ثانیه های جون دادنش خیره شه

و بعد خود هانا رو هم میکشن.

درست جلوی چشم بچه هاش.

Survivor | yoonmin Onde histórias criam vida. Descubra agora