𝑴𝒚 𝒇𝒂𝒗𝒐𝒓𝒊𝒕𝒆 𝒑𝒖𝒏𝒊𝒔𝒉𝒎𝒆𝒏𝒕

500 122 3
                                    

پاهاش توان ایستادن نداشتن و ضربان قلبش رو از تو شکمش حس می‌کرد
همه چیز برای غیر قابل حدس و گمان بود.. البته که مشخص بود تهش این اتفاق میفته چون نقشه جناب بیون احمقانه ترین چیز بود اما ذهن شوکه اون نمی‌خواست قبول کنه اون پوزخند لعنتی روی لبهای پارک خبر از لوزر بودنش میده!
بدنش زود تر از ذهنش خودش لو داد همه چیز تو کسری از ثانیه تو سیاهی مطلق فرو رفت.

فلش بک :

-بکهیون یبار بیا دست از کره خر بودن بردار و ازین مرد بکش بیرون.. یه دویست هزار باری تورو دور ور خودش دیده دیگه توام اندازه اون معروف شدی به مسیح قسم میخورم!

پاهاش رو کمی روی زمین کشید و سنگ کوچیکی رو به اون طرف شوت کرد.

-سهون مخم خوردی خودم میدونم دارم چه غلطی میکنم و نگران نباش.. کاری میکنم یو سی ال به داشتن خبر نگار جسوری مثل من افتخار کنه

بدون هیچ کلمه دیگه ای تلفن رو قطع کرد و ی جایی ته کوله مشکیش شوتش کرد
ماسک مشکی رنگش رو برداشت و به سمت مقصدی که با بدبختی از یه ساسنگ دیوونه گرفته بود حرکت کرد
چانیول نه ایدل بود نه بازیگر اما اینهمه کشته مرده و ساسنگ داشت و این برای بکهیون درک شدنی نبود!

-بدبخت کپک زده.. انگار این یارو میاد حالا اینو میگیره

چشماش با یاد آوری ساسنگ چرخوند
درست لحظه توقف موتورش جلوی در سیاه و بزرگ عمارت پارک قلبش شروع کرد به پارتی گرفتن!
دستش روی قفسه سینش گذاشت و نفس عمیق کشید

-چیزی نیست بک تو میتونی فقط چار تا عکسه چیزی نیست

دیوار خاکستری رنگ رو دور زد و جایی درست پشت ساختمون اصلی با کمک گرفتن از لوله گاز خودشو بالا کشید و پرید اون طرف
همجا خلوت بود و جلوش مسیر سنگی وجود نداشت
اون دقیقا پشت عمارت بود و این یکم بهش حس آرامش خاطر میداد
اروم اروم به سمت در کوچیکی که از آشپزخونه به راهرو سالن وصل میشد حرکت کرد
اون ساسنگ دیوونه واقعا ترسناک بود.. چجوری نقشه خونه پارک رو انقد خوب بلد بود؟
همه چیز ریسکی بود و بکهیون کله شق اینو خوب میدونست

خوشبختانه آشپزخونه خالی بود اما با فاصله نسبتا دوری صدای صحبت دوتا زن میومد
بکهیون سریع از فرصت استفاده کرد و به سمت راه پله قدم برداشت
کفش هاش تو دستش گرفته بود که مثلا صدای پاش جلب توجه نکنه
انتهای راهرو به کلی در متنهی میشد و فقط از روی حدس میتونست بفهمه اتاق مستر پارک کدومه

-اتاقش باید بزرگ ترین باشه..

داشت توی راهرو پاورچین پاورچین قدم میزد
در اتاق ها تقریبا نیمه باز بود و بکهیون به خوبی داخل هر کدومشون رو دید میزد
پر بودن از عکس های اون مردک مغرور
اتاق آخر سمت چپ توجهش جلب کرد
تو این اتاق به طرز عجیبی همچی بجز دیوار خاکستری رنگش سیاه بود
ابهت عجیبی به اتاق داده بود

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 17, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝑴𝒚 𝒇𝒂𝒗𝒐𝒓𝒊𝒕𝒆 𝒑𝒖𝒏𝒊𝒔𝒉𝒎𝒆𝒏𝒕Where stories live. Discover now