دژاوو
از تواناییهای بی شمار جونگین میشه یک دفتر رو پر کرد، و البته چانیول نمیدونست که میتونه ظرفیت پایین اون توی الکل رو هم جزو این توانایی ها قرار بده یا نه ؟! ظرفیت پایین جونگین درست مثل دوست پسر خودش بود و جونگین مست هم یک اعجوبه کامل لنگه بکهیون...و چانیول به این نتیجه رسیده بود که این دو نفر یک جایی از تاریخ یک جد مشترک باهم داشتن یا اینکه تو زندگی قبلیشون دو قلویی چیزی بودن.
هنوز گیلاس دومشون رو کامل تموم نکرده بودن که شروع کرده بودن خوندن ترانه های بابابزرگی که چانیول حتی ایده ای نداشت که ممکنه از کجا شنیده باشنشون، بعد گیلاس سوم شروع کرده بودن رقص های بچه گونه رو با آهنگ های ترند مچ کردن،و چانیول شروع به فیلم گرفتن از تمام این لحظات کرد چون از نظرش به شدت کیوت و خنده دار بود، بعد گیلاس چهارم جونگین به قیافه جذاب و نکبت سهون فحش میداد در حالی که بکهیون گوش های بدبختش رو می مکید و چانیول از خودش میپرسید چرا جلوی بیشتر نوشیدنشون رو نمیگیره؟! و اما گیلاس پنجم که هیچ وقت به تهش نرسید باعث شد چانیول دلش بخواد اون دو تا توله سگ رو بچلونه، لحن بچگانه ای که با هم حرف میزدن و چانیول قسم میخورد که حتی یک کلمه ازش رو نمیفهمه اما معلوم بود اون دو تا خوب میفهمن که چی دارن به هم میگن و البته که این هم تو حافظهی گوشی چانیول ثبت شد.
و بعد زمان خوابشون که این هم توانایی پاره کردن چانیول رو داشت، چون بکهیون فکر میکرد مامان جونگینه ! و سعی میکرد با شیر دادن به بچه تخصش بخوابونتش، و جونگینی که با نق نق هاش سعی میکرد به مامان مستش حالی کنه برای شیر مامانش جا نداره و یه بغل کوچولو برای خواب بسه.
و بالاخره خوابیدن بعد اون همه ماجرا و چانیولی که داشت اون دو تا دردسر کیوت رو دونه به دونه به اتاق خواب منتقل میکرد، درسته که خودش بعد گیلاس دوم دیگه مشروبی نخورده بود تا بتونه یک مستند جذاب بسازه اما الان دیگه نه کسی بود جلوش رو بگیره و نه دلیلی داشت که جلوی خودش رو بگیره که تمام مشروب های ناب دوست پسرش رو امتحان نکنه و بعد چند پیک رو همون کاناپه ی سفارشی و گنده ی بکهیون لش نکنه.
کی فکرش رو میکرد یک روز انقدر تخمی شروع بشه! البته تخمی بودن صبح جونگین به مودش بستگی داشت و الان جونگین سرش درد میکرد، ته دلش آشوب بود و دهنش گس، و از همه بدتر حس میکرد دنده هاش شکسته! چرا؟! مگه مشروب خوردن باعث درد دنده هم میشه؟! پس چرا تا الان نشده بود؟! اصلا حس خوبی نداشت باید میرفت خونه چون نیاز بود حمام کنه و لباس هایش رو عوض کنه.
از اتاق بیرون رفت و هیونگ هاش رو تو آشپزخونه پیدا کرد بی حال و آروم سلامی کرد و پشت یکی از صندلی های کانتر نشست و سرش رو روی پیشخوان گذاشت.
YOU ARE READING
برای داشتن تو
Romanceچند گام لازمه تا بتونی صاحب قلب کسی بشی؟ سوال سختیه ولی آیا جلوی جونگین عاشق رو میگیره؟ ژانر:رومنس_فلاف_زندگی روزمره_اسمات کاپل ها:سکای و با حضور افتخاری چانبک🥰 📢پایان یافته🥳🎉