دوتا پارت باهم آپ کردم و فکر کنم دیگه نیاز نباشه بگم لطفا اول به این پارت ووت بدین...
***********************************************************************************************
25/12/2019
جیمین خم شد و جلوی اون دختر بچه کیوت و زیبا نشست: هی سارانگ! خوبی؟
سارانگ لبخند بزرگ و پررنگی زد: خوبم اوپا.
جیمین اولین نفری بود که گریمش تموم شد پس الان مشغول صحبت با سارانگی شد که آماده اونجا نشسته بود تا بقیه بیان و برای اجرا به صحنه برن.
جیمین دستشو روی موهای سارانگ کشید: لباست خیلی قشنگه... خودت هم خیلی قشنگتری.
سارانگ با ذوق خندید و با ادب کامل, کمی برای احترام خم شد: ممنونم اوپاا... شما هم خیلی خوشتیپین.
کار گریم جونگکوک تموم شد پس اون هم به سالن اصلی که حدس میزد جیمین اونجا باشه رفت... با دیدن صحنه فوق العاده زیبای مقابلش, لحظه ای مکث کرد... دیدن جیمینی که کنار اون دختر نشسته و مشغول نشون دادن چیزی از داخل گوشیش به سارانگ هست و سعی داره با توضیح دادن چیزی, بخندونتش, برای قلب جونگکوک زیادی بود. اگه میگفت الان تمام صحنه هایی که جیمین میتونه به عنوان یه پدر با دخترش داشته باشه, از ذهنش عبور کرده, دروغ نبود.
جونگکوک هم به سمت اونها رفت و روبروی اون دو نفر ایستاد. جونگکوک لبخندی به جیمین و سارانگی زد و نگاهش رو از جیمین, به سارانگ منتقل کرد: برای اجرا آماده ای سارانگ؟
+ اره جونگکوک اوپا...
تموم مدتی که بقیه اعضا داشتن آماده میشدن, اون دوتا مشغول حرف زدن و بازی با سارانگ شدن... جیمین لبخندی زد و توی دلش به خودش گفت" مطمئنا یه روز با جونگکوک یه بچه رو به سرپرستی میگیرن... حتی قبلش هم باید کمی اصول بزرگ کردن بچه هارو یاد بگیرن "
.
.
.
.
با ورودشون به خونه, اولین کاری که جیمین کرد این بود که خودشو پرت کنه روی تخت و بعد شروع کرد به غر زدن: آههه... چقد خسته کننده بود... تموم بدنم درد داره. عایشش... نمیدو...
حرفش با کشیده شدن دستش توسط جونگکوک نصفه موند: پاشو... اول باید دوش بگیریم بعدش یه چیز میخوریمو میخوابیم.
جیمین سعی کرد خودش رو به تخت پین کنه: نمیخوااام.
و بلافاصله بعد از گفتن حرفش, دست جونگکوک رو به سمت خودش کشید که باعث شد پسر بیفته رو تخت و سرش روی بازوی جیمین قرار بگیره: یااا باید بر...
جیمین با دست آزادش, دو طرف صورت جونگکوک رو گرفت که باعث جلو اومدن لبهاش شد. نگاهشو از چشمهای بزرگ جونگکوک گرفت و به سمت لب وسوسه کننده دوست پسرش برگردوند: هیسس! حرف بزنی میخورمت.
YOU ARE READING
(Damn chocolate)شکلات لعنتی
Fanfictionی فیک ریل لایف کوکمینه و همینطور اولین کارم امیدوارم خوشتون بیاد (درحال ویرایش)