[You Are My Destiny]~(Yizhan)

Ch_81,82

هلو لاولیزززز میدونم حال همگیتون داغونه و دپرسید خود منم کل تابستون بدون گوشی سر میکردم و بدبختی کشیدم ولی خوب بیخیالش امروز با سه تا پارت اومدم حال همتونو برای چند لحظه هم که شده خوب کنم^~^❤️
تا اطلاع ثانوی هم شرط ووتی در کار نیست میدونم حسشو ندارین ولی انصافا اگه خوندین اون سیتاره کوشولو رو برا منو گلسی بفشارین یکم حال ما هم خوب شه حداقل (′:
خب دیگه سخنی نیست بریم سر وقت پارت جدید🥰

به محض بسته شدن در اتاقک حمام از جایگاه تماشاچیان زد به چاک!... از اردوگاه فرار کرده بود و بدون شک اگه فرمانده ش بو می‌برد کلا زیر این دو هفته آوانسی که بهش داده بود می‌زد و جد اندر جدش رو جلوی چشم هاش می‌آورد!

خواست وارد راهرو ی خروج بشه که امگای بلوند جلوش رو گرفت:

-هـ- هی... یه لحظه صبر کن... تو... تو آقای شیائو رو میشناسی؟

آلفا پوفی کشید و جواب داد:

-برای چی میپرسی؟

+به حرفت گوش میکنه؟... واسش آدم مهمی هستی؟

بو پوزخندی زد و با تمسخر گفت:

صد سال سیاه!

+پـ- پس چرا اومده بودی برای دیدن اسکیت روی یخش؟

-بین من و اون کسی که مثل چسب به اون یکی چسبیده و مدام دنبالشه منم!... اون حتی دلش نمیخواد سر به تن من یکی باشه!... متاسفم که اینو میگم ولی چاییدی عمو!... خدا روزیت رو جای دیگه حواله کنه!
(فقد تصور ییبویی که این جملاتو به زبون میاره...😂😂😂)

امگا با بیچارگی گفت:

-خواهش میکنم!.. اگه کسیو میشناسی که رگ خواب آقای شیائو دستش باشه بهم معرفیش کن!.. جبران میکنم.. قول میدم!

(از این احمق بی شعور متنفرم شما هم؟:/ )

بو دست به سینه شد و پرسید:

-چجوری مثلا؟

امگا که فکر میکرد روزنه ی امیدی براش پیدا شده لبخندی آرزومند زد و در جواب گفت:

-هـ- هرجوری شـ- شما بخواین!.. هر کاری ازم بخواین براتون میکنم!

آلفا سری به نشونه ی تاسف تکون داد:

-نتونستی نظرم رو جلب کنی!... تو هم یکی هستی مثل بقیه.. چه فایده ای میتونی برای من داشته باشی؟... خون خودت رو کثیف نکن، توی این یه مورد خاص.. فکر نکنم کسی باشه که بتونه راضیش کنه!

امگا با زجر نالید:

- ولی من نمیتونم دست بردارم... آقای شیائو تنها امید منه!... نمیتونم بیخیالش بشم... من... من... من میتونم براتون فایده داشته باشم!.. فقط خواهش میکنم یه شماره از اون شخص بهم بدین!