Ch_85,86

571 160 25
                                    

بی اینکه حالت صورتش تغییری کنه در جواب گفت:

-خوب الان مثلا با این حرفا و پاچه خواریا میخوای به کجا برسی؟... فکر میکنی تا حالا چند نفر از زیباییم تعریف کردن؟... باور کن... نه زیبایی و نه هیچ کوفت دیگه ای تا وقتی که قدرت نداشته باشی به هیچ دردی نمیخوره!.. با اینکه جزو دسته ی قدرتمندا هستم.. ولی بازم اون عوضیا افسارمو به دست گرفتن!... تنها چیزی که میخوام اینه که قدرت کافی برای پاره کردن این افسار به دست بیارم... فقط اون موقع ست که میتونم با تمام توانم و هر چقدر که دلم میخواد بتازم... فقط اون موقع ست... که آزاد میشم!

آلفا پلکی کشدار زد:

-فرمانده... تو به تحت کنترل بودن عادت کردی... اینو میدونستی؟

منو هایی که جلوشون روی میز قرار گرفت برای چند لحظه صحبتشون رو قطع کرد، بعد از دور شدن گارسون امگا که کلمه ای از حرف های بو رو متوجه نشده بود پرسید:

-منظورت چیه؟

با دست آزادش منو رو برداشت و همونطور که به لیست غذا ها نگاه می‌کرد گفت:

-منظورم اینه که دیگه افساری وجود نداره... اونا دیگه چیزی ندارن که باهاش بتونن آزادیت رو بگیرن!... خانواده ت جاشون امنه و اونا نمیتونن بهشون صدمه ای بزنن.. منتهی کسی که همچنان مثل یه پسر خوب سر جاش نشسته و هیچ کاری نمیکنه شما هستین!.. مثل یه حیوون که در قفس رو براش باز کردن ولی برای آزاد شدن هیچ تلاشی نمیکنه... انگار که... به این قفسی که برات ساختن خو گرفتی... نمیتونی ترکش کنی!

بهت زده به انعکاس خودش توی لیوان کریستالی خیره شد.. آه... حق با بو بود... این آلفای لعنتی چند بار می‌خواست حقایق زندگیش رو به بدترین وضع ممکن توی سرش بکوبه؟

تک خنده ای شگفت زده کرد:

-ها!... انگار برای یه بار در عمرت یه حرف درست حسابی زدی!... حق با توئه!... بسیار خب!... هفته ی آینده.. دقیقا توی همون مهمونی ای که به افتخارم ترتیب دادن بازنشستگیم رو اعلام میکنم و از این کشور کوفتی میرم!

آلفا پوزخندی زد و در جواب گفت:

-هی فرمانده... انقدر ساده نباش!... به همین راحتیام نیست!.. قطعا مخالفت هایی میشه!... باید کاملا برای عواقبش آماده باشی!

منو رو برداشت و همونطور که با چشم هاش به دنبال غذای مورد علاقه ش می‌گشت با بی تفاوتی پرسید:

-اگه من بخوام که از نظام کثیفشون خارج بشم کی میتونه جلومو بگیره؟... من قدرتمند ترین سربازشون هستم!

آلفا بشکنی زد:

-دقیقا به خاطر همینه که میگم مخالفت میشه!... قطعا از دست دادن برگ برندشون چیزی نیست که به راحتی بتونن قبولش کنن!... سعی میکنن جلوت رو بگیرن، و در ضمن.. مشکل فقط همین نیست!... چطوری میخوای از پس خودت بر بیای؟... به عنوان یه آدم معمولی جامعه چطور میخوای مخارج خودت و خانواده ت رو تامین کنی؟

[You Are My Destiny]~(Yizhan)Where stories live. Discover now